مرمرو

نوشته‌های مرجان عالمی، عاشق بی‌قرار تورنتو

Sunday, April 28, 2002

اين چند روز همش خونه بودم و چند تا فيلم ديدم که يکيش ضد مرد ترين فيلم دنيا بود. خيلی جالب بود هرچی مرد تو اين فيلم بود شخصيت منفی و بد داشت ! اسم فيلمش ‌‌Beautiful Creatures بود . ديگه Boogie Nights را ديدم که خوب بود و ديشب هم Being John Malchovich را ديديم که خيلی باحال بود. راستی ديشب اينجا کنسرت پری زنگنه بوده. دوستامون رفته بودن ما نمی دونستيم البته نمی دونم اگه می دونستيم می رفتيم يا نه!
هوای تورنتو مثل بهشته مخصوصا اين پنجره خونه ما که بی نهايت زيباست و به يه پارک با درخت هايی که تازه سبز شدن باز می شه يه نم بارون هم اومده و خلاصه عاليه.

Sunday, April 21, 2002

کم کم دارم به اين نتيجه می رسم که ما ملت ايرانی را جون به جونمون کنن در بعضی موارد آدم بشو نيستيم و حتی اگر به زبان هم بگيم که به يه چيزی اعتقاد داريم در عمل و در شوخی و زبان عاميانه ثابت می کنيم که نه بابا هنوز هم همون اعتقاد ها رو ته قلبمون داريم حالا چرا اينا رو می گم واسه اينکه نود درصد اين ملت حتی تحصيلکرده ترين اونها هنوز هويت يه زن رو بدون شوهرش نمی شناسن و نمی تونن قبول کنن که اين زن بيچاره واسه خودش آدمه يه عقيده هايی جدا از شوهرش داره و منابع مالی جدا داره و اصولا واسه خودش آدم مستقلی است و می تونه کاملا جدا تعريف بشه ولی ناخود آگاه اين ايرانيان عزيز چه زن چه مرد (که شنيدنش از زنها خيلی دردناک تره) آنچنان نظرات قشنگی می دن که آدم دلش می خواد تا ابد رابطشو با ايرانی جماعت قطع کنه. تازه بعدش هم که ناراحتی نشون می دی از اين کارشون معذرت می خوان و می گن شوخی بوده (چه شوخی ضد زن قشنگی). من هم می تونم به شما توهين بدی بکنم که درونتون احساس بدی بکنين بعد معذرت خواهی کنم ولی جواب اون احساس بدی که درون آدم بعد از اين حرفها می مونه ممکنه چند روز زندگی آدمو خراب کنه آون هم برای آدم حساسی مثل من رو کی ميده. من اين چيزها را نمی گم که دشمنی يا گله خودمو از اين آدمها نشون بدم چنانکه درست همون موقع که اين حرفها رو شنيدم اعتراض خودموبيان کردم ولی می نويسم اول بخاطر اينکه اينجا دفتر خاطرات منه دوم اينکه اينقدر در چند ساعت گذشته احساس نا اميدی و افسردگی کردم که احتياج داشتم که یه جا بنويسم.

Wednesday, April 17, 2002

تورنتو واقعا ديوانه شده ! يه هوای گرم تابستانی شده که خدا می دونه همه لخت و پتی تو خيابونان. ديروز رفتيم اين فيلم Ice Age اينقدر خنديدم که خدا می دونه. شاهکار بود. بعدش هم با حسِن رفتيم يه همبرگر فروشی ايرانی هست تو خيابون کويين همبرگر خورديم. اسم مغازش هست چارچنگولی! حالا تصور کنين اين رو به انگليسی نوشته! ولی انصافا همبرگر های عالی داره درست مزه گوشت می ده نه مثل اين مک دانلدز کثافت که معلوم نيست چی به خورد مردم می ده. ساکنين تورنتو اگه علاقمند بودن برن اونجا آدرسش اينه : تو خيابون کويين درست روبروی پارکينگ سی تی تی وی يه بازاچه کوچولو هست که همش غذا فروشی است سرش هم يه مستر ساب و يه تی شاپ است. تو همون بازارچه درست بغل تی شاپ آقای چهارچنگولی قرار داره!! ما ديشب همبرگر خورديم يه سيب زمينی سرخ کرده مجانی هم بهمون داد!

Monday, April 15, 2002

نخست وزير جديد انتاريو امروز قسم خورد و شروع به کار کرد که چيز زياد مهمی نيست اون چيزی که مهمه اينه که قائم مقام و وزير آموزش و وزير دارايی او زن هستند و همين الان که داشت تو اخبار باهاش مصاحبه می کرد و ازش راجع به همين موضوع پرسيد و اونم گفت که اين دو نفر خيلی لايق هستند و برای اينکه تحصيلات و سابقه خوبی دارند به اين شغل منصوب شدن. از صميم قلب برای نخست وزير جديدمون آرزوی موفقيت می کنم.
هزار ساله هيچی ننوشتم ! ولی حالا اگه بتو نم سعی می کنم که مرتب بنويسم. از آخرين بار که نوشتم خيلی اتفاق ها افتاده کلی فيلم ديدم و يک عدد سنگ کليه دفع کردم که حسابی پدرمو درآورد ولی باعث شد ياد بگيرم که وحشتناک ترين دردهای دنيا هم تموم می شه و آدم يادش میره. از فيلمهای خوبی که ديدم Kissing Jessica Stein بود که به همه توصيه می کنم برن ببينن مخصوصا خانمها. Ice Age رو هنوز نديدم که فکر کنم سه شنبه برم ببينم. ديگه Panic Room رو ديدم که خوشم نيومد زياد و کلی فيلمای ديگه که تو خونه ديديم و يادم نمياد. از اتفاقات ديگر اينکه گوش شيطان کر تورنتو داره گرم می شه و کم کم ميشه اون بهشتی رو که تابستونا تبديل به يخچال می شه احساس کرد. تا يه ذره هم گرم شد همه لخت و پتی ريختن بيرون آخه بيچاره ها عقده گرما دارن!