مرمرو

نوشته‌های مرجان عالمی، عاشق بی‌قرار تورنتو

Thursday, May 19, 2005

در راستای پيشنهاد دوست هنرمند شاکی از همش تکست من امروز رو اختصاص به مسائل غير شخصی میدم.
اول اينکه دوست خيلی خيلی عزيز و هنرمند و با استعداد من امروز نمايشگاه عکسش شروع می شه و اگه تونستين حتما يه سر بزنين. من کارهای سام رو خيلی دوست دارم و اولين وب سايتی که هر روز می بينم سايت سام است. در ضمن بايد بگم که طلايه کلی واسه امروز زحمت کشيده واسه همين اگه رفتين اپريشيت ! کنين.دوم اينکه من ديشت با دو تا از دوستام رفتم فيلم مترجم . فيلم خوبی بود ولی ارزش ديدن تو سينما رو نداره. هرچند که نيکول کيدمن خيلی خوب بود توش و شان پن هم مثل هميشه دوست داشتنی ولی از اول فيلم می شد حدس زد که آخرش چی می شه. بدی اين فيلم های هاليوودی همينه که می دونی آخرش بالا خره خوب تموم می شه و خوب تموم شدنم يعنی آدمهای بد به جزای کاراهای بدشون می رسن و دوتا هنرپيشه اول فيلم با هم می رن. ولی اين دوتا فقط همديگرو بغل کردن. حالا نمی دونم بگم خوش به حال شان يا نيکول. راستی ما ساعت هفت رفتيم پارامونت و طرفداران سينه چاک استار وارز از ساعت نه و نيم صبح برای ديدن فيلم در ساعت دوازده شب صف بسته بودن. اينها رو که می بينم ياد کونن اوبرايان میافتم که تعريف می کرد که تو يک دانشگاهی يک درس در باره زبان لرد آف دِ رينگز گذاشتن. بعدش گفت که در اون زبان لغت دختر وجود نداره! خبر بعدی اينه که ناتالی پورت من در کن با کله تراشيده ظاهر شده و کلی ملت گيک و نرد رو نا اميد کرده. راستی هفته پيش سی بی سی مينی سری الويس رو در دو قسمت نشون داد. جدا که اين جاناتان خوشتيپ خوب الويسی شده بود. واقعا خوب بازی می کرد. سی دی الويسم رو بردم تو ماشِن و حالا الويس رو با قيافه جاناتان تجسم می کنم! راستش علاقه من به اين هنرپيشه از فيلم بند ايت لايک بکهام شروع شد.
راستی می دونين جان لنون راجع به الويس چی گفته؟
Before Elvise there was nothing......

Wednesday, May 18, 2005

واليبال ساحلی و دکتر هاوس

جفت دستام باد کرده و کبود شده از والیبال ساحلی ديروز. ولی خيلی بهم خوش گذشت. اين دومين باره که بازی می کنم. ديروز زودتر رفتم که سرويس تمرين کنم فکر کنم يک صد تايی زدم. واسه همينه که دستام کبود شده. و لی لذت رد کردن سرويس به تمام دردش می ارزه. يکی از هم تيمی های من هد می زنه. تا دیروز نمی دونستم ميشه تو واليبال هد زد. به هر کی می گم می رم واليبال ساحلی همه تجسم می کنن يک سری دختر با بيکينی. راستش اينقدر سرده الان دم درياچه که من ديروز چهار لايه لباس پوشيده بودم. آخرش هم مجبور شدم کفشامم بپوشم چون پاهام از سرما کبود شده بود. راستی ماسه از هر سنگ پايی بهتره. بعد از شش تا بازی واليبال کف پای آدم مثل کف پای بچه ها نرم می شه. اومدم خونه ديشب و سريال هاوس رو که ضبط کرده بودم ديدم. کارمن الکترا بازيگر مهمون اين هفته بود و اين قسمتش يکی از بهترين قسمت هاش بود. اين آقای دکتر هاوس با تمام بداخلاقيش خيلی جذاب و خوش تيپه.

Monday, May 16, 2005

دوی ده کيلومتری نايکی

من برای اين دوی ده کيلومتری نايکی ثبت نام کردم و روز بيست و نهم می توی جزيره قراره که با طلايه بريم و بدوييم. بهر حال به بچه های شرکتمون هم گفتم و کلی بچه های شرکت هم ثبت نام کردن. امروز قراره با رييسم و زنش و چند تا ديگه از بچه های شرکت وقت ناهار بريم دم درياچه بدويم. توی آخر هفته ده کيلومتر روی تردميل دويدم ولی کلی استرس دارم که قراره با رييسم برم بدوم. الان ساعت ده هست و ما قراره يازده و نيم بريم. هممون قراره تی شرت های نارنجی مونو بپوشيم و بيست دقيقه بريم سمت غرب و بيست دقيقه هم برگرديم. حدود هشت کيلومتر. اين کار جديدم عاليه. يک دوست خيلی خوب پيدا کردم که باهاش می رم واليبال ساحلی. نصف شرکت هم يا از من کوچکترن يا همسن خودم هستن. رييس شرکتم خيلی باهاله. کلی چرت و پرت می گيم و می خنديم. البته سر کار هم جدی هستن. بهترين قسمت شرکتمون شيشه بزرگ نوتلا توی آشپزخونه هست که تا داره به آخر می رسه يک دونه نو مياد سر جاش! من اصلا شکمو نيستم.
بعد از ظهر: اولا که رئيسم نيومد! گفت که من دونده نيستم. بعدشم من از همه بهتر بودم. همه به هن و هن افتادن. بی خود نيست بابا دارم يک ماهه که تمرين می کنم. مثل آب خوردن پنج کيلومتر دويدم. الان همه تو شرکت يه جوری نگام می کنن انگار که من حسابی ورزشکارم نمی دونن تا همين يک ماه پيش سه دقيقه هم نمی تونستم بدوم.

Monday, May 09, 2005

sex and the city quotes

فقط قسمت آشنا شدن کری و ايدن می تونست امروز من رو نجات بده از نا اميدی. خدا پدر سیتی تی وی رو بيامرزه که هر روز يک قسمت سکس اند دِ سيتی نشون می ده. بايد دی وی دی های عزيزم رو از نازلی و طلايه پس بگيرم. فعلا خودم از همه بيشتر بهشون احتياج دارم. اينم جمله مورد علاقه من از قسمت امروز:
.I couldn't believe what my crush was saying. it was crushed
حالا که اينو گفتم.. اينم يکی از بهترين جمله های سکس اند دِ سيتی
.Honey... Dump him immediately... here use my cell phone

Saturday, May 07, 2005

جوانه ماريا

تو اخبار می گفتن که پل مارتين گفته که در صورتی که استيون هارپر و جک ليتون هم باهاش برن در مراسم Vday در هلند شرکت می کنه. نمی دونم که حالا همه باهم رفتن يا دارن هنوز سر اين بودجه لعنتی بحث می کنن. بهر حال داشتم فکر می کردم بد نيست برن بشينن تو يکی از اين کافه های آمستردام و به توافق برسن که اين جوانه ماريا رو آزاد کنن.
تکميل: ظاهرا همون روزی که که من اين پست رو نوشتم يک پات رالی در تورنتو و حتی همين بغل گوش من تو کوينز پارک بوده. ظاهرا پليس هم بوده ولی به کسی کاری نداشته. نمی دونم به دوستم که خبرو بهم داد لينک بدم يا نه.

نامرئی

دلم می خواد نامرئی باشم. هری پاتر يک شنل نا مرئی داره که هر وقت می خواد می ره زيرش و نامرئی می شه. دلم می خواد نامرئی باشم وقتی با کفشهای پاشنه بلند مجبورم تلق و تلق روی کف چوبی روزی صد بار از سرجام برم سر پرينتر و کاغذ ها مو بردارم. دلم می خواد نامرئی باشم وقتی تو خيابون می دو ام. دلم می خواد نامرئی باشم وقتی گريه ام می گيره. وقتی دلم می گيره و مجبورم نشون بدم که خوشحالم. دلم می خواد نامرئی باشم وقتی يک دوست قديمی تو مسنجر حال و احوال می کنه از اون سر دنيا. دلم می خواد نامرئی باشم وقتی تلفن زنگ می زنه. وقتی صدای آهنگ و تا ته بلند کردم تو ماشين و دارم باهاش می خونم می خوام نا مرئی باشم. وقتی صبح ها از در می رم بيرون و کارامل نگام می کنه . وقتی بر می گردم و با خودخواهی تمام دوباره می رم بيرون می خوام نا مرئی باشم که کارامل منو نبينه و باهم قهر کنه و بره تو قفسش.