مرمرو

نوشته‌های مرجان عالمی، عاشق بی‌قرار تورنتو

Friday, June 30, 2006

I'm in Paris

I'm in paris and French keyboard sucks more than Italian. I spent two days in Geneva. My really good friend took me to the mountains. Switzerlqnd is THE HEAVEN. Paris is awesome too and I spent all day walking around yesterday.
Will write more when I get back.
HAPPY CANADA DAY!

I found a Canadian bar near st. Michel. I will go there tonight!

Saturday, June 24, 2006

Italia

I'm in middle of nowhere in Italy. Everything is so prety in here! I hate this Italian keyboard. It takes forever to type. I'm leaving this little twon in half an hour to go to Tuscany for my cousin's wedding. I can't wait to go to Germany for the Worldcup and to see Paris.

I hate this keyboard.

Tuesday, June 20, 2006

مکالمه در حال راه رفتن

مکالمه در حال راه رفتن به سمت کنسرت مارک نافلر
شادان : من از این دی جی می جی ها اصلا خوشم نمياد.
من : من بدم نمياد
شادان: آخه ديدی ملت له شون هستن!
من: آره اين ایرونيا خيلی طرفدار اين دی جی ها هستن.
شادان: ورداشتن من رو بردن گاورمنت. يارو تازه دوازده شب شروع می کنه. منم وسطش تاکسی گرفتم اومدم خونه. هی همه می گفتن تازه الان خوب می شه!
وارد مولسون آمفی تاتر شديم. دو سه تا گروه ایرانی ديديم
شادان: انگار اومديم کنسرت ابی!
پرنده رو سرم کارخرابی کرد. می گن شانس مياره. حالا ببينيم!

Monday, June 19, 2006

اروپا گردی

من دارم برای دوازده روز می رم اروپا گردی. خدا پدر تکس ريترن( مازاد ماليات بر درآمد) رو بيامرزه که مخارج سفر رو تامين کرد! و البته پشتکار بنده برای پيدا کردن ارزون ترين پرواز و هتل و اين حرفا!من جمعه شب با زوم اير لاين که به ناراحت بودن صندلی هاش معروفه ولی من چون ورتيکالی چلنجد (قدم کوتاست) هستم زياد برام فرقی نمی کنه می رم لندن به يک فرودگاه در پيتی. ولی خوبيش اينه که از همون فرودگاه با پرواز رايان اير می رم يک فرودگاه در پيتی تر نزدیک ميلان. پرواز لندن به ميلان رو به قيمت هفده يا ۱۶.۹۹ پوند خريدم! اگه با قاطر هم می رفتم از این گرون تر میشد. از اونجا سوار قطار می شم و می رم يک شهری نزديک پيزا برای عروسی دختر عمو جان! دو روز اونجا هستم و بعدش می رم کایزرس لاترن که يک بازی جام جهانی رو ببينم (احتمال زياد ايتاليا و کرواسی) بعدش هم می رم ژنو پيش يک دوست قديمی. يک روز اونجا می مونم بعد می رم به شهر عشاق پاريس. هميشه فکر می کردم با يک نفر که دوسش دارم می رم پاريس ولی خوب فعلا خودم رو از همه بيشتر دوست دارم. چهار روز رو تو هتل می مونم و بقيشو هم پیش يکی از دوستام که لطف کرده و من رو دعوت کرده. بعدش هم با قطار بر می گردم لندن که بر گردم تورنتو.تمام اينها با روزی شصت یورو پول تو جيبی می شه حدود ۲۵۰۰ دلار کانادايی که بد نيست. البته بليط بازی فوتبال مجانی بود که داستانش جداست.

Sunday, June 18, 2006

ماتيک قرمز

بعضی وقتها ماتيک قرمز می چسبه!

Thursday, June 15, 2006

مکالمه۳

مکالمه
شادان: شما اين بلاگ لامصبو آپ ديت کن.
من: آره می خواستم سفر نامه مونتريال بنويسم ولی بی خيال شدم.
شادان: کامان! من منتظرم. تو خوب می نويسی!(قربون دست پای بلوری خودم برم) شادان : نگران نباش سوسک نمی شی.
مکالمه
من: ديدی نوشتم
شادان: آفرين. باحال بود. برات کامنت گذاشتم.
من: ملت برام کامنت نستی گذاشتن.
شادان: ولشون کن. بده بره!
من تو دلم: ببين من هفته ای ۵۵ ساعت کار می کنم. برای ماراتن تمرين می کنم. يک روز در هفته واليبال بازی می کنم. کلاس رقص (جوادا دست) هم می رم. یک درس هم دارم که خیلی سخته. اونم بايد بخونم و مشق هاشو تحويل بدم. تازه سعی می کنم یه چيزايی هم این وسط بخونم که از دنيا عقب نمونم و با دوستام همه که خيلی دوستشون دارم معاشرت کنم و خونه رو هم تميز نگه دارم و غذای سالم بخورم. وقتی وبلاگ می نويسم ديگه دنبال اين نيستم که مقاله بنويسم. می خوام چرت و پرت بنويسم واسه خنده . خالا گور بابای هر کی که فکر می کنه من سطحی هستم يا نه. هو گيوز ا ش*؟
پ س: قربون مسنجر برم که موضوع نوشتن واسه من درست می کنه

مکالمه ۲


من: من سوسک می شم به زودی!
شادان: چرا؟
من: از بس که ملت رو دو دره کردم.
شادان: برو بابا. چی می گی خوب کميستری نداری ديگه
من تو دلم: اگه شادان و افرا و بهمن و طلايه و نگار نبودن من چی کار می کردم.

Wednesday, June 14, 2006

مکالمه

مکالمه
من: بابا تحويل نمی گيری. از وقتی رفتی سر کار ديگه زنگ هم نمی زنی. من بهت بدهکارم واسه بليط کنسرت.
ب : نه بابا سرم شلوغه، کارم زياده. از پرتغاليه چه خبر؟
من: هيچی. من از هيچ کس الان خوشم نمی ياد. ببين من و تو بايد باهم يک خونه بگيريم. فکر کنم دوتايیمون تا آخر عمر مجرد بمونيم.
ب: آره ، ويل اند گريس می شيم.
من: جدی می گما. بيا من خونم اجاره می دم و يک دوخوابه اجاره می کنيم با هم.
ب: بعد کار چی کار می کنی؟
من: هيچی بهم زنگ بزن کارت تموم شد.
مکالمه
ب: کجايی؟
من: کلاس رقص(جوادا دست). ولی تموم شد. تو کجايی؟
ب: من خونه اين پسرم. داريم دوش می گيريم!
من: آفرين.
ب: بيا کويين و يانگ منم ميام اونجا
من : باشه.
مکالمه
ب: ما اونور چهار راه وايساديم بيا سوار ماشين شو
من: سلام
ب: اين متيو است.
من : سلام متيو! خوشحالم از ديدنت!
من تو دلم: وات د ف*** چقدر اين پسر ه خوبه.
ب: ما رو بزار دم يانگ و بلور.
ما پياده شديم از ماشين متيو
من: اين پسرای به اين خوشگلی رو از کجا مياری. همينه ديگه هر چی پسر خوب و خوشتيپه، غير مستقيم از آب در مياد.
ب: خوب بود؟ نه؟ خيلی دخترونه بود.
من: بابا من آخرش نفهميدم. تو دنبال غير مستقيمی هستی که دخترونه هم نباشه.
ب: راستی ايتاليايه چی شد؟
من: هيچی بابا. بد نبود ولی من از کسی خوشم نمياد الان مگر اينکه اسمش با .. شروع بشه!
ب: مونتريال خوش گذشت؟
من: آره خيلی شهر خوشگليه.

Monday, June 05, 2006

Life is gooood

در آخرين لحظه ای که فکر می کنی هيچ اميدی نيست ، هميشه يک چيزی می شه که اميدوارت می کنه . يه چيزی که وقتی بيدار می شی لبخند رو لبات مياره. يه خاطره ای از قديما، يه چيزی که زندگی رو هيجان انگيز می کنه. يک اميدی که شايد به هيچ جا نرسه ولی همون که نمی دونی به جايی می رسه يا نه بهترش می کنه. ديشب کنسرت گوگوش بود و کلی خاطره با آهنگاش زنده شد. کلی خاطره از آهنگاش و از کنسرت اولی که رفتم. زندگی هميشه من رو در بدترين شرايط ممکن اميدوارترين آدم می کنه!

Friday, June 02, 2006

Skinny, red head and geeky!

به لطف شادان ديروز يک فيلم فرانسوی ديدم به اسم
(Le Role De Sa vie (The role of her life فيلم بدی نبود. فيلم های فرانسوی احساس خوبی به من می دن. يک جور آرامش دارن که تو فيلم های هاليوودی نيست. زنها زيبای طبيعی دارن و بی نقص نيستن که به نظر من خوشگل ترشون می کنه. طراحی لباس فیلم رو دوست داشتم و البته باغبان خوشتيپ هم که جای خود. دیشب شب غمگينی بود. من تبديل شدم به يک موجود بی احساس. نمی تونم کسی رو دوست داشته باشم. همه چی و همه کس برام بعد از يک هفته عادی و بی مزه می شن . فکر کنم این نتیجه تجربيات تلخ این چند وقت اخيره!پريروز که رفتیم بدويم، ريیسم که CFO شرکته ازم پرسيد که چه جور مردی دوست دارم!منم گفتم:Skinny, red head and geeky!معلومه ديگه چرا نمی تونم کسی رو دوست داشته باشم. بعد پرسيدش :What's the alternative hair color?ريیسم پيشنهاد کرد که در بيست ماه آينده با بيست نفر برم بيرون! ريیس با حالی دارم! کلا بچه های شرکتمون خيلی خوبن و دوستهای خوبی تو این مدت پيدا کردم.ديگه اینکه تولد طلایه است امروز. يکی از بهترین آدمهايی که من تو زندگی ام شناختم . می گین نه اين رو بخونين.
The only one who should have to pay for a bad relationship is the person in your next relationship.
[Miranda in sex and the city]

Thursday, June 01, 2006

YMCA Corporate Team Challenge

ديروز يک مسابقه بيست کيلومتری با بچه های شرکتمون داديم. دوتا تيم چهارنفری بوديم. هر نفر بايد پنج کيلومتر می دويد. هوا بد جور گرم و مرطوب بود و من اولين نفر بودم که دويدم. پنج کیلومتر رو توی بيست و هفت دقیقه دويدم که بد نيست ولی بهتر از اين می تونستم اگه هوا بد نبود. تيم من بيست کيلومتر رو در 1:39:12.8 دويد.ما تيم هفتادو يکم شديم. اون يکی تيم شرکتمون تيم پونزدهم شد. بايد تمرين کنم حسابی . تريپ پوز زنيه!