صبح که بلند شدم زدم کانال بيست و چهار مثل هر روز. داشت يه چيزی راجع به لاله و لادن می گفت. شنيدم که گفت "دايد" دلم گرفت فوری به حسين که خواب بود گفتم که يکی از اين خواهرا مرد. حسين گفت بزن بی بی سی. زدم ولی خبری نبود. فوری رفتم تو کامپيوتر حسين ديدم که هر دو تاشون مردن. چقدر تو قلبم برای هر دوشون اميد داشتم. همش منتظر بودم لبخند قشنگ لادن رو دوباره ببينم. چقدر خوشگل بودن تو اون مصاحبه آخر. آرايش کرده بودن با خنده از ته دل. از اون روز هر کاری می کنم تصور می کنم اگه يه نفر به من چسبيده بود چی می شد و می بينم حتی فکرشم که اينا بيست و نه سال با هم سر کردند و هنوز می خنديدن.... . مطمئنم که الان بهترين جای بهشت خدا هستند. فکر کنم خدا هم از صبر و شهامت اين دوتا گريه کرد.
Previous Posts
- واسه من که هيچوقت نمی نويسم الان بد ترين موقع واسه...
- بچه که بودم يه کتاب داشتم که اسمش ماهی سياه کوچولو...
- نيما بهنود پسر مسعود بهنود از دوستان قديمی من است ...
- امروز يکی از بهترين و باحالترين فيلمهای عمرم رو دي...
- بنفشه های آفريقایي گل دادن. بنفش با پرچم های زرد. ...
- خدايا مرا ازرابطه با کاميونيتی ايرانی تورنتو محفوظ...
- گلدن گلوب امسال رو من خيلی دوست داشتم. همين که هيو...
- من آخرين جايی که قبل آمدن به کانادا کارمی کردم رون...
- It's f...ing cold in here. -23C
- دلم گرفته اينهمه درس دارم ولی نمی دونم چرا اصلا دس...
0 Comments:
Post a Comment
<< Home