دلم گرفته اينهمه درس دارم ولی نمی دونم چرا اصلا دست و دلم نمی ره به درس خوندن. دو تا فصل مونده که اصلا نخوندم به علاوه شش تا فصل که بايد دوره کنم امروز هم همش ول گشتم. البته سبزی پلو با ماهی درست کردم ولی اين که کار نمی شه. سه روز ديگه هم امتحان دارم خيلی زور داره اگه قبول نشم. نمی دونم چی کارکنم دلم گرفته يکشنبه بعد از ظهر های اينجا هم عين جمعه بعد از ظهر های تهرون غم انگيزه مخصوصا که بيرون منفی دوازده درجه باشه. شايد بايد به چيزای خوب فکر کنم. من يه ساعت نو خريدم. خيلی دوسش دارم. از تابستون که ايران بودم تا حالا می خواستم ساعت بخرم ولی از اونجايی که هميشه من هزار سال طول می کشه تا چيزی رو که دوست دارم پيدا کنم بعداز جهار ماه با کمک حسين و خانم فروشنده که دوست پسرش ايرانی بود و يه کمی بلد بود بگه سلام خوبی! يه ساعت خوشگل خريدم. تازه بيست و پنج درصد هم تخفيف داد. من هميشه خيلی طول می کشه که از يه چيزی خوشم بياد و بخرم ولی وقتی خريدم خيلی خوب نگرش می دارم و دوست ندارم که چيزی که می خرم بزارم تو کمد از همون روز اول می پوشمش و کلی ذوق زده هم می شم. همون لحظه که از مغازه اومديم بيرون ساعتمو دستم کردم. خوب الان حالم بهتره می تونم برم يه کمی درس بخونم.
Previous Posts
- تمام تنم درد می کنه. فکر کنم از اثرات جا به جا کرد...
- کلی چيز می خوام بنويسم هر روز اينجاو همش هم تو راه...
- هزار ساله ننوشتم. خيلی گرفتارم. درس دارم و به خودم...
- ببخشيد اون کلاس تو کليسا نيست. از نظرمن شکل کليسا ...
- اولا که با اين آقای سردبير ازدواج کرده بودم به من ...
- خيلی وقته ننوشتم راستش دو سه بار نوشتم ولی پابليش ...
- رفته بوديم کمپ اين آخر هفته. يه کمپ سايت خوشگل کنا...
- فيلم Signs رو ديديم بد نبود ولی من خيلی بيشتر از ا...
- خدا رو شکر بالاخره برگشتيم به سر خونه و زندگی خودم...
- چقدر تو اين شهر غريبم. بعد از دوسال که برگشتم انگا...
0 Comments:
Post a Comment
<< Home