بچه که بودم يه کتاب داشتم که اسمش ماهی سياه کوچولو بود. خيلی دوسش داشتم . همه نقاشی هاش سياه و سفيد بود ولی خاکستری کم داشت واسه همين هم نقاشی های کتابش خيلی تو يادم مونده. شايد يه تکه قرمز هم داشت يه چيزی ته ذهنم مونده. اون موقع تمام فاميل انقلابی بودن. تا اون جايی که يادمه هميشه بحث سياسی بودو منم تنها نوه فاميل بودم با شش تا خاله و دايی جوون که همش برام کتاب می خريدن واسه هر نمره بيست. مامان بزرگم هميشه حافظ می خوند و بابا بزرگ خدا بيامرز هم راديو بی بی سی گوش می کرد. خالم کمونيست بود و يادمه که تعريف می کردن که سر انقلاب من رو که از کانادا اومده بودم تو کالسکه برده بودن تظاهرات! کلاس چهارم که بودم اينقدر کتاب کمونيستی دورو ورم بود که رفتم و از مامانم پرسيدم بورژوا يعنی چی. يک کتاب آبی بود. يک دختر جوان کارگر تو روسيه و همش هم اين کلمه بورِژوا تو کتاب تکرار می شد و من اون موقع تصور می کردم که يک مريضی خيلی بد است. الان سالها گذشته و نمی دونم کتاب ماهی کوچولوی من کجاست. من دوباره برگشتم کانادا و تمام خاله ها و دايی هام هم دنبال همه چيز هستند به غير از سياست. من اعتراف می کنم که اگر ايران بودم نمی رفتم تظاهرات. منم خون همون فاميل تو رگم هست ولی ترسو شدم. برای دانشجو ها دعا می کنم که بلايی سرشون نياد. دعا می کنم هيچ خونی ريخته نشه ولی ترسو شدم و از خودم بيزارم. يادمه هجده تير اون سال من کانادا بودم و مامانم می گفت خداروشکر که ايران نيستی وگرنه الان اون وسط بودی. راست می گفت اون موقع نترس بودم و حتما می رفتم ولی الان .... ترسو شدم. می ترسم از اينکه بقيه جوونها هم بترسند. شايد اين ترس از خطر حفظشون کنه ولی به چه قيمتی؟ از اينکه دلم می خواد اعتراض ها ادامه پيدا کنه ولی خودم می ترسم متنفرم. چه حقی دارم که از اونها انتظار داشته باشم که جونشونو به خطر بندازن و من اينجا تو امن تورنتو فقط اخبارشو بشنوم. نمی دونم چرا ديگه جرات قديم رو ندارم. چه کتابی خوندم که جای ماهی سياه کوچولو رو گرفته؟ آخرين کتابی که خوندم The Hours بود
Previous Posts
- نيما بهنود پسر مسعود بهنود از دوستان قديمی من است ...
- امروز يکی از بهترين و باحالترين فيلمهای عمرم رو دي...
- بنفشه های آفريقایي گل دادن. بنفش با پرچم های زرد. ...
- خدايا مرا ازرابطه با کاميونيتی ايرانی تورنتو محفوظ...
- گلدن گلوب امسال رو من خيلی دوست داشتم. همين که هيو...
- من آخرين جايی که قبل آمدن به کانادا کارمی کردم رون...
- It's f...ing cold in here. -23C
- دلم گرفته اينهمه درس دارم ولی نمی دونم چرا اصلا دس...
- تمام تنم درد می کنه. فکر کنم از اثرات جا به جا کرد...
- کلی چيز می خوام بنويسم هر روز اينجاو همش هم تو راه...
0 Comments:
Post a Comment
<< Home