زکريای رازی
نمی دونم اين تاثير زکريای رازی است يا من کاملا اعتماد به نفسم رو از دست دادم. نمی دونم از کی احساس کردم که بايد آدم محافظه کاری باشم و همينطور هم ادامه دادم. محافظه کاری برای اينکه به کسی ميدون ندی ازت ايراد بگيره و هميشه به قول اين فرنگی ها به سمت مطمئن متمايل باشی. نتيجش اين می شه که آدم بی مزه و لوسی می شی. و برای هيچ کس جالب نيستی. و حتی به جايی می رسی که ديگه کسی هم برای تو جالب نيست. چون همه با مقياس محافظه کاری تو خطرناک به حساب ميان. همه چی عادی می شه و هيجانشو از دست می ده . هر چی سعی می کنی به يک مسئله هيجان انگيز فکر کنی يک جوری ذهنت به زور اونو دور می کنه که نکنه يک وقت ازش چيزی غير محافظه کارانه ای دربياد. خدا می دنه من چطور اينقدر عوض شدم. اگه من هميشه اينطوری بودم شايد بهترين دختر برای مامانم بودم . واقعا که حس وقت شناسی ام هم کلا ازکار افتاده. شايد تو اين چند ماه بهتر باشه وبلاگ ننويسم. اینم از کانزرواتيو بودنمه.
1 Comments:
At 4:11 AM, Sibil said…
What are you talking about girl! You are fabulous as is. Don’t let the “Fat Fetish” get into your head. You ain’t conservative; you are not even near conservative. And even if you decided to be conservative, We’ll still love you.
Aside from that, I will kill to hang out with you. Unless you find me too conservative!
Post a Comment
<< Home