مرمرو

نوشته‌های مرجان عالمی، عاشق بی‌قرار تورنتو

Monday, January 14, 2002

امروز که از سر کار ميومدم خونه دو تا مرد جلوی من راه می رفتن طرف مترو دم در مترو که رسيدن خدافظی کردن و آنچنان از لب همديگرو ماچ کردن که من هاج و واج مونده بودم ايجا گی خيلی زياده ولی تا حالا نديده بودم اينجوری آرتيستی ماچ کنن! اتفاقا خيلی هم ترو تميز و خوشتيپ بودن اصلا هم نازو اطوار نداشتن.
وای يکی هست تو آپارتمان ما یه پسرس حدودا هفده سال يک نازی داره که بياو ببين چشاشم می کشه و يه ماتيک کم رنگ هم ميزنه ولی از همه چی عجيب تر ناز و اطوارشه که اصلا به قيافه پسرونش نمياد!!! خلاصه اينا هم واسه خودشون عالمی دارن!

0 Comments:

Post a Comment

<< Home