مرمرو

نوشته‌های مرجان عالمی، عاشق بی‌قرار تورنتو

Saturday, May 07, 2005

نامرئی

دلم می خواد نامرئی باشم. هری پاتر يک شنل نا مرئی داره که هر وقت می خواد می ره زيرش و نامرئی می شه. دلم می خواد نامرئی باشم وقتی با کفشهای پاشنه بلند مجبورم تلق و تلق روی کف چوبی روزی صد بار از سرجام برم سر پرينتر و کاغذ ها مو بردارم. دلم می خواد نامرئی باشم وقتی تو خيابون می دو ام. دلم می خواد نامرئی باشم وقتی گريه ام می گيره. وقتی دلم می گيره و مجبورم نشون بدم که خوشحالم. دلم می خواد نامرئی باشم وقتی يک دوست قديمی تو مسنجر حال و احوال می کنه از اون سر دنيا. دلم می خواد نامرئی باشم وقتی تلفن زنگ می زنه. وقتی صدای آهنگ و تا ته بلند کردم تو ماشين و دارم باهاش می خونم می خوام نا مرئی باشم. وقتی صبح ها از در می رم بيرون و کارامل نگام می کنه . وقتی بر می گردم و با خودخواهی تمام دوباره می رم بيرون می خوام نا مرئی باشم که کارامل منو نبينه و باهم قهر کنه و بره تو قفسش.

0 Comments:

Post a Comment

<< Home