مرمرو

نوشته‌های مرجان عالمی، عاشق بی‌قرار تورنتو

Saturday, February 16, 2002

ديشب بالاخره حسين را راضی کردم که بزاره موهاشو بزنم !!!! هميشه خيلی دلم می خواست يه بار ببينم می تونم مو هاشو بزنم يا نه که اتفاقا هم بد نشد ولی اميدوارم از اين به بعد بره سلمونی چون اولا خيلی سخته چون بايد چند ميليون مو را بزنم و اگه يکيش هم جا بمونه معلوم ميشه دوم اينکه حسين وقتی می ره سلمونی با يارو سلمونيه شوخی نداره مثل آدم ميشينه ولی با من همش غرغر می کنه و می گه خسته شدم زود باش و.....

0 Comments:

Post a Comment

<< Home