مرمرو

نوشته‌های مرجان عالمی، عاشق بی‌قرار تورنتو

Thursday, January 29, 2004

گاردين در بارهء سکس اند دِ سيتی

اين لينک حسين به گاردين در بارهء سکس اند دِ سيتی را حتما بخوانيد. راستش ديشب داشتم عزمم را جزم می کردم که يک فرصت پيدا کنم و بنشينم در جواب نوشته آقای بهنود که اينقدر از تورنتوی عزيز من بد گفته يک چيزی بنويسم. و اميدوارم که وقت کنم و بنويسم. ولی فعلا هيجان زده هستم راجع به سکس اند دِ سيتی.
من به همه توصيه می کنم که که اين سريال رو ببينن. چيزی که من از اين سريال ياد گرفتم ارزش دوستهای دخترم است. اين چهار دوست اينقدر باهم صميمی و به فکر هم هستند که احساس عجيبی را در درون آدم زنده می کنن. انگار دوستی های آدم رو قوی می کنن و من را به ياد دوستان خوب و عزيزم می اندازد. چيزی که بين پچ پچ های و حرفهای ما خالی بود راحت حرف زدن در مورد سکس بود. يادم نمی آيد به غير از نازنين من با هيچ کدام از دوستانم راحت در اين مورد حرف زده باشم. با اينکه نسترن و آزاده خيلی به من نزديک بودند و هستند ولی هميشه يک فاصله بين ما بوده و هست. سر عروسی نسترن تصميم گرفتم که باهاش حرف بزنم ولی نتونستم اين حرِيم رو بشکونم. می دونستم چه دختر ساده و پاکی است. شايد از همه دوستان من بی تجربه تر بود. البته اصلا معتقد نيستم که بی تجربگی و به اصطلاح پاک بودن!!! ارزش است. بابام هميشه می گفت قبل از اينکه با کسی ازدواج کنی حتما مطمئن شو که از نظر سکسی باهاش مشکل نداری! اگر مامانم می فهميد حتما کله من و بابام رو باهم می کند! بهر حال من هيچوقت با دوستام نزديک نشدم در اين مورد و با نازنين هم که اين آخر ها راحت تر حرف می زدم يک مدت از هم دور شديم و اون رفت آمريکا و منم که تورنتو هستم.
چيزی که من در مورد سکس اند دِ سيتی دوست دارم اين است که عشق درونی من رو به دوستام زنده می کنه. احساس من رو به نسترن و نازنين و آزاده که تمام دوران جوانی و نوجوانی ام رو باهاشون بودم. اين احساس رو به مريم هم دارم که فقط حسين می دونه که وقتی می بينمش چقدر خوشحال می شم. با اينکه مريم زياد احساساتش رو نشون نمی ده و تمام مدت دنبال غذای سالم خوردنه!
الان فکر می کنم که شايد خودم فاصله را با دوستام نگه داشتم و اين اولين بار به ذهنم رسيد وقتی که دختر عموی کاناداييم راحت شروع کرد راجع به مستر بيشن و سکس با من صحبت کرد. و اين من بودم که معذب بودم و می خواستم بحث رو عوض کنم. ما هيچ وقت ياد نگرفتيم که راجع به اوليه ترين احساساتمون با کسی حرف بزنيم . هميشه پنهان کرديم و حتی با صميمی ترين دوستانمون حدود رو نگه داشتيم. دختر عموم می گفت که مامانش از بچگی راجع به اين چيزا باهاش حرف می زده و حرف زدن راجع به اين چيزا براش راحت و عادی است. چيزی که راجع به سکس اند دِ سيتی دوست دارم اين است که نشون می ده چقدر آسون می تونی با دوستات حرف بزنی و چقدر دوستات می تونن بهت اطمينان و کمک بدن. ما دختر ها احتياج داريم حرف بزنيم و احتياج به دوست دختر داريم شايد بيشتر از احتياج به شوهر و دوست پسر .