مرمرو

نوشته‌های مرجان عالمی، عاشق بی‌قرار تورنتو

Friday, January 16, 2004

دوستای قديمیم

وقتی آدم جمعه شب خونه باشه و هيچ کاری نداشته باشه و آقای سردبير هم خواب باشه ، من که سالی يکبار وبلاگ می نویسم امشب دوبار وبلاگ نوشتم. فکر کنم امروز اينقدر سرد بود و حسين هم حسابی تو اين هوا راه رفته الان غش کرده افتاده. اين پالم من هم که پريده و تمام شماره تلفن هام هم باهاش رفت. کلی شماره تلفن باهاش رفت و الان که کاری نداشتم می خواستم تلفن های عقب مونده ام را بزنم که نمی تونم. تلفن خاله ام و آزاده و ساميار در لوس آنجلس می خواهم که ندارم. تورو خدا اگه هرکی داره از آشناها برام ایمیل کنه. بيچاره ها برای تولدم زنگ زده بودن ولی من شمارشون رو ندارم زنگ بزنم. هر چند وقت يه بار که مثل امشب تنها می شم و حوصله ندارم هيچ کاری بکنم توی اينترنت دنبال دوستای قديمیم می گردم. بعضی وقتها خيلی دلم هوای روزهای قديم رو می کنه. بعضی هاشون هيچ اثری ازشون تو اينترنت نيست. راستی از کسايی که دوستهای من رو میشناسن لطفا اگه ايميل از ايده يا نيوشا دارين برای من بفرستين. الان که اينجا هستم اينقدر قدر دوستهای قديمی ام رو می دونم که وقتی بودن هيچوقت قدرشونو ندونستم. خدارو شکر که نسترن همینجاست. با اينکه زياد نمیرسيم همديگرو ببينيم ولی همينکه می دونم تو اين شهره يه آرامش بهم می ده. کسی که زيرو بالای من رو می دونه و چيزی از هم نداريم قايم کنيم. چه روزهايی بود روزهای دانشگاه. چقدر شيطونی کرديم. از دوستهای دبيرستانم هم مريم حميدی اينجاست که خونشون با خونه ما یه ربع پياده راهه و هر چند وقت يه بار می بينمش. معلومه حسابی دلم هوای دوستامو کرده. بايد برم عکسای قديمو در بيارم ببينم.