مرمرو

نوشته‌های مرجان عالمی، عاشق بی‌قرار تورنتو

Monday, March 22, 2004

سکس اند دِ سيتی

فکر کنم من بايد اسم اين وب لاگ رو عوض کنم بزارم سکس اند دِ سيتی آبسسد . اين سريال به من انرژی می ده. باعث می شه که احساس خوبی نسبت به خودم پيدا کنم. راستش باعث شده که گذشتمو دوست داشته باشم و احساس گناه راجع بهش نکنم. منم مثل کلی آدمها ديگه تعدادی دوست پسر داشتم که بعضی وقتها بد جور دودرشون کردم و بعضی وقتها هم اونها منو. من هم به قول اين خارجی ها بد جور چيت کردم و دلشونو شکستم که برعکسش هم برای خودم هم پيش اومد. تين ايجر و عاشق بودم و برام خيلی سنگين تموم شده که کسی که دوست داشتم بره با يکی ديگه. ولی هميشه از اينکه اين کار را باچندين نفر کردم پشيمون و ناراحت بودم و هر اتفاق بدی ميافتاد احساس می کردم که دارم تقاص پس می دم. ولی الان خوشحالم که اين تجربه ها رو کردم و همه رو جزئی از جوونی کردن می دونم که همه بايد تجربه کنن. همونطوری که کری تو سکس اند دِ سيتی بعضی وقتها دنبال دلش می ره و به همه چيزای عاقلانه پشت پا می زنه. همه لازم دارن که دنبال دلشون برن تا روزی برسه که بدونن که ديگه هر کاری می خواستن کردن و می تونن دیگه از تموم اون چيزها چشم پوشی کنن. البته من عاقبتم مثل کری نشد و فکر کنم که با ايدن ازدواج کردم که البته انتخاب خيلی بهتری از بيگ و الکساندر بود و کری مفت از دستش داد. اگه سکس اند دِ سيتی نديدين يک کلمه از اين حرفها من رو نمی فهمين. حتما ببينين.