مرمرو

نوشته‌های مرجان عالمی، عاشق بی‌قرار تورنتو

Friday, April 16, 2004

سريال اپرنتيس

اين سريال اپرنتيس هم قسمت اولش امشب تموم شد. امروز تو بانک و کافی شاپ و هر جای ديگه که رفتم همه داشتن راجع بهش حرف می زدن. من تقريبا هيچ قسمتیشو نديدم! فقط همين قسمت آخر و يک فسمت که خلاصه تمامشو می داد. ديشب فکر کنم واقعا حق کوامی یکی از دو فيناليست خورده شد. چون هم آرام تر از اون يکی بود هم خيلی حرفه ای تر. من صد مرتبه ترجيح می دم کوامی رئيسم باشه تا بيل. البته امروز دختره که تو کافی شاپ چيز جالبی گفت. گفت اگه تو سری جديد اپرنتيس اين دختره اوماروزا باشه من ديگه نگاه نمی کنم. واقعا که تمام مدت تو اعصاب همه بود. دختره از خود راضی و بی مسئوليت باعث شد که کوامی ببازه. البته بعضی ها می گن که اين بازی بوده و اين اوماروزا هم مخصوصا نقش بازی می کرده. بهر حال خدا عالم است!
تورنتو داره هوا گرم می شه و حسين داره دست از قرقر کردن بر می داره. همش يادش می ره که همچين يک ماهه ديگه همه جا غرق گل می شه. اين شهر تورنتو را من خيلی دوست دارم نه به خاطر اينکه من تو کانادا به دنيا اومدم ( من در واترلو به دنيا اومدم و هيچ هم از اون شهر خوشم نمياد) برای اين دوسش دارم که مردماش مهربونن و به هم احترام می زارن. از سياه و سفيد و زرد و گی و استريت همه مثل هم هستن وبه اعتقادات و باور ها و طريقه زندگی هم احترام می زارن. وقتی از سوييس برمی گشتيم تو آمستردام با اينکه من پاسپورت کانادايی دارم و محل تولدم هم کانادا هست يارو مامور فرودگاه اينقدر عوضی بازی درآورد که من قسم خوردم اگه کلاهم هم بيافته تو آمستردام نمی رم بردارم. من تو اين همه سال اودم کانادا و رفتم هيچ وقت هيچ کس اينطوری با من رفتار نکرده بود. من هم ورداشتم يک نامه نوشتم به فرودگاه آمستردام و شکايت کردم ولی تا همين الان جوابی نگرفتم.