مرمرو

نوشته‌های مرجان عالمی، عاشق بی‌قرار تورنتو

Wednesday, March 29, 2006

خودم

زندگی حسابی داره من رو می سازه. تازه داشتم به روال زندگی جدید عادت می کردم. فکر نکنم که دیگه هیج چیزی بتونه من رو به زانو در بیاره. پوست کلفت شدم. یاد گرفتم که تو این دنیا فقط من هستم و خودم که می تونم بهش تکیه کنم و نباید رو هیچ چیز و هیچ کس جز خودم حساب کنم. قلبم از آهن شده که دیگه شکسته نمی شه. مثل ترمینیتور ضربه ها رو می خورم و دوباره پامیشم راه میافتم. اون مرجان شکننده جاشو داده به یک کرگدن پوست کلفت.

Tuesday, March 21, 2006

ونکور

من از روز شنبه اومدم ونکور و شايد درده سال گذشته اينقدر بهم خوش نگذشته بود که تو اين دو روز به من خوش گذشت . همه اينها به خاطر دوستای خوبم هست که هميشه دوست خوب هستند و خواهند ماند. نسترن ، رديث ، ساغر، سوسن، پل ، مهرتاش، زمانه ، جوانه ، آذر و سارا. با اينکه چند تای آخرشون رو در حالت مستی ديدم ولی اینقدر حال خوبی دارم که با بهشت عوضش نمی کنم.

Sunday, March 12, 2006

فوتبال

بعضی وقتها که روزهای يکشنبه تلويزيون فوتبال نشون می ده من همين جوری تلويزيون رو روشن می زارم و کارامو می کنم. يک احساس خوب نوستالژيک بهم می ده. ياد جمعه بعد از ظهر ها می افتم که روپوش مدرسمو اطو می کردم و تلويزيون فوتبال نشون می داد.
از ديروز تا حالا دو تا فيلم مستند دیدم.
مردر بال راجع به معلول هايی است که ستون فقراتشون آسيب ديده و در راگبی پارا المپيک بازی می کنند. و گريزلی من راجع به مردی هست که سيزده سال بين خرس های گریزلی زندگی کرده . جالبيش اينجاست که يارو حسابی به اين خرسها نزديک می شه و اونها هم باهاش کاری ندارن. کلی با روباه ها دوست می شه و دوتا روباه مثل سگ باوفا دنبالش راه ميوفتن! من عاشق حيوانات کلی از اين رابطه لذت بردم ولی يارو يک جورايی عجيب غريب هم هست. آخرهای فيلم يه جايی شروع می کنه فحش خواهر و مادرو می کشه به مامور های پارک.
برای عيد دارم می رم ونکور پيش دوستم نسترن. کلی از دوستای بچگی ام هم اونجا هستن که می خوام ببينمشون. اميدوارم بتونم برای چهار روز همه مسووليت ها رو فراموش کنم و خوش بگذرونم. ديروز با ريش قرمز اجنبی( نمی دونم چرا اين اسمو براش انتخاب کردم) رفتيم دوچرخه سواری. سی و شش کيلومتر رفتيم.اومدم خونه و غش کردم. دارم برای ماراتن تورنتو تمرين می کنم البته امسال می خوام نصفشو بدوم و سال ديگه کامل بدوم. الان در نيم ساعت نزديکه شش کيلومتر می دوم که حالا بايد زيادترش کنم. اميدوارم که زانوهام اذيتم نکن.

Saturday, March 11, 2006

بعد از امتحان

بالاخره دو تا امتحان رو دادم و تموم شد. آسون نبود مخصوصا که در وضعيت روحی خوبی هم نبودم. امشب فيلم Block Party رو ديدم که عالی بود و باعث شد که روحيه ام بهتر بشه. کلی موزيک خوب توی فيلم بود و آخرش هم لورن هيل اومد و با گروه قديميش فوجيز دو تا آهنگ خوندن که آخريش همانا کيلينگ می سافتلی ! بود که من رو به ياد يکی از دوست پسر های قديمم انداخت که به وضيت خيلی بدی باهاش بهم زدم. داشتم فکر می کردم که بهتره براش يک ايميل بزنم و معذرت بخوام. ولی نمی دونم بعد این همه سال حتما ديگه فراموش کرده . نمی دونم اميدوارم کارما سراغم نیاد.