خودم
زندگی حسابی داره من رو می سازه. تازه داشتم به روال زندگی جدید عادت می کردم. فکر نکنم که دیگه هیج چیزی بتونه من رو به زانو در بیاره. پوست کلفت شدم. یاد گرفتم که تو این دنیا فقط من هستم و خودم که می تونم بهش تکیه کنم و نباید رو هیچ چیز و هیچ کس جز خودم حساب کنم. قلبم از آهن شده که دیگه شکسته نمی شه. مثل ترمینیتور ضربه ها رو می خورم و دوباره پامیشم راه میافتم. اون مرجان شکننده جاشو داده به یک کرگدن پوست کلفت.