مرمرو

نوشته‌های مرجان عالمی، عاشق بی‌قرار تورنتو

Sunday, July 13, 2003

يک روز قبل از هجده تير بچه های دانشگاه تورنتو يک برنامه برای حمايت از دانشجويان ايرانی برگزار کردند که فکر کنم يکی از معدودترين برنامه های آبرومندانه ايرانی بود . راستش از آبرومندانه خيلی بهتر بود. نه کسی مرگ بر گفت ونه کسی برنامه رو با حرفهای چرند بهم زد. برنامه با سخنرانی ويکتوريا طهماسبی شروع شد و موضوع آن علاوه برحمايت از نهضت دانشجويان ، به ظلم مضاعف به زنان ايران اختصاص داشت که از حقوق مساوی و اوليه برخوردار نيستند و پابه پای مردان نا رضايتی خودشون رو از وضعيت موجود نشان می دهند. ويکتوريا خيلی خوب حرف زد. يک جلسه ای بچه های دانشگاه تورنتو دارن که شنبه ها دور هم جمع می شن و هر دفعه راجع به یک موضوع بحث می کنن و من و حسين تقريبا بيشتر جلسه هاشو ميريم. ويکتوريا دو هفته پيش راجع به فمينيسم صحبت کرد . و ديروز هم فيلم اسم من راکی است را نشان دادند. و راجع بهش صحبت کردند. فيلم تکان دهنده ای است. صحنه دادگاه دختران فراری ايران، قاضی کم سواد و بی وجدان و کوته فکری است که درابتدای دادگاه از دوربين می خواهد که از او فيلم نگيرد ولی به تقاضای دختران فرای برای خاموش کردن دوربين بی توجه است و از مجموع سه سوالی که از هر دختر می پرسد يکی در مورد دختر و باکره بودن است. و يک جا می گويد که چه طور حاضر شدی بزرگترين سرمايه زندگی ات را به اين راحتی از دست بدهی! حقيقت اين است که اين قاضی احمق فکری ندارد که حتی بتوان کوته فکر خطابش کرد . حسابی گريه کردم و بار سنگين اين فيلم هنوز روی سينه ام سنگينی می کند که با هيچ اشکی سبک نمی شود. نکته اينجاست که مردان حاضر در جلسه چه دیروز و چه در سخنرانی ويکتوريا سوال کردند راجع به ظلم رفته به مردان يا نشان دادن تصوير بد مردان ايرانی. حتی حاضر نيستند در يک جلسه از درد و رنجی که به زنان می رود حرف زده شود بدون اينکه حرفی از مظلوميت! آنان به ميان بيايد. من نمی فهمم که اين مردان کور و کر هستند و نمی بینند که هر روز چه ظلمی به زنان از جانب مردان به دليل خود خواهی ، بی فرهنگی و کم توجهیشان می شود که حتی نمی توانند يک ساعت را به گوش کردن به مسايل زنان سپری کنند بدون اينکه سخن از حق پايمال شده مردان بگويند. فقط من به اين مردان خواهش می کنم يک ورق و کاغذ بردارند و اسم بيست مرد به ترتيب نزديکی خونی به خود را بنويسند. پدر، پدر بزرگ، عمو، دايی ، شوهر خاله..... . جداگانه روی هر کدام فکر کنيد و ببينيد اين مردان هر کدام چند بار با تصميمات خود خواهانه حق انتخاب و حقوق شخصی زنان و دخترانشان را پالمال کردند. کدامشان اجازه دادند که زنان بدون دخالت آنان تصميم بگيرند و آنوقت تصميم بگيرند که حق چه کسی پالمال شده است.

Thursday, July 10, 2003

صبح که بلند شدم زدم کانال بيست و چهار مثل هر روز. داشت يه چيزی راجع به لاله و لادن می گفت. شنيدم که گفت "دايد" دلم گرفت فوری به حسين که خواب بود گفتم که يکی از اين خواهرا مرد. حسين گفت بزن بی بی سی. زدم ولی خبری نبود. فوری رفتم تو کامپيوتر حسين ديدم که هر دو تاشون مردن. چقدر تو قلبم برای هر دوشون اميد داشتم. همش منتظر بودم لبخند قشنگ لادن رو دوباره ببينم. چقدر خوشگل بودن تو اون مصاحبه آخر. آرايش کرده بودن با خنده از ته دل. از اون روز هر کاری می کنم تصور می کنم اگه يه نفر به من چسبيده بود چی می شد و می بينم حتی فکرشم که اينا بيست و نه سال با هم سر کردند و هنوز می خنديدن.... . مطمئنم که الان بهترين جای بهشت خدا هستند. فکر کنم خدا هم از صبر و شهامت اين دوتا گريه کرد.