مرمرو

نوشته‌های مرجان عالمی، عاشق بی‌قرار تورنتو

Tuesday, April 25, 2006

خوش اخلاق

نگفتم خوش اخلاق می شم. ساعت هشت صبح رسیدم شرکت.اولین نفر! و کلی کار انجام دادم تا بقیه ملت اومدن. روز ششم می با یک عدد پسر خاله و کلاه قرمزی و آقای والا که باهاش رودروایسی دارم، داریم در یک مسابقه شرکت می کنیم که یک سری معما رو باید در شهر تورنتو حل کنیم.
یک چیزی شبیه به Amazing race است. اسم گروهمون Persian Street Cats است. باید حسابی باحال باشه. روز هفتم می هم یک مسابقه دو ده کیلومتری دارم که با بچه های شرکتمون میرم.

Monday, April 24, 2006

دلتنگی

امروز دو نفر بهم گفتن که چرا نمی نويسم. امروز روز خوبی نيست واسه نوشتن برای اينکه دلتنگم. برای اينکه دلم تنگ شده . برای اينکه زندگی آسون نيست. امروز شش کيلومتر دويدم و دوازده ساعت کار کردم ولی روزتموم نمی شه. برای اينکه سعی می کنم قوی باشم . هنوز بعد ازچهار هفته زندگی عادی نشده. برای اينکه من قلبم از آهن نيست. اگه خدايی وجود داشته باشه شکر می کنم که دوستهای خيلی خوبی دارم. کار خوب دارم و از پس خودم بر ميام. از هفته ديگه واليبال شروغ می شه و خوش می گذره. فردا دوباره مرجان خوش اخلاق و اميدوار می شم. امروز روز خوبی نيست واسه نوشتن.

Monday, April 17, 2006

وی فور وندتا

یک نفر کامنت گذاشته بود برای پست قبلی ام راجع به فیلم وی فور وندتا. راستش این فیلمو همون هفته اول که اومد دیدم. داستان فیلم خیلی شبیه به ۱۹۸۴ و دنیای شگفت انگیز نو است. ولی چیزی که من ازش خوشم اومد این بود که فیلم از نظر بصری خیلی خوشگل بود. انگار که برای هر فریم فیلم فکر شده بود. البته تازگی ها مد شده که تمام این کمیک استریپ ها رو فیلم می کنن و این ملت گیک هم که ماشالله زیادن. نسبت به بقیه این جور فیلمها خیلی خوب درست شده بود ولی به خوبی سین سیتی نبود. این آخرین فیلمی بود که با ریش قرمزم دیدم و چون اون هم یک قسمت اسمش با وی شروع می شه این فیلم من رو یاد اون می اندازه. اسم تیم والیبال ساحلی مون رو که اول می شروع می شه رو گذاشتم وی فور والیبال.

Thursday, April 13, 2006

بی تفاوتی

دیدی بعضی آدمها بودن و نبودنشون هیچ فرفی نمی کنه. کلا یارو رو می شناسی ولی اگه صد سال دیگه هم نبینیش هیچ فرقی نداره. هرچی یارو بگه یا نگه هم کلا اهمیتی نداره! حالا هی می گن یه چیزی بنویس. اینو می نویسم واسه اینکه اونهایی که می گن بنویس برام مهمن نه خوده طرف. از این جریان دعوای حسین و نیکان یه چند هفته ای هست که می گذره و من هر دفعه این چیزها رو می خونم خندم می گیره که بابا عجب ادمهای بی کاری پیدا می شن. من متنفرم از اینکه از زندگی خصوصی آدمهای دیگه بنویسم و یک باری هم که راجع به نبوی نوشتم به خاطر این بود که اون مرتیکه با دخترهای جوان و زیر سن قانونی رابطه داره که برای من غیر قابل قبوله. بهرحال من نمی خوام پته کسی رو روی آب بریزم و اصلا حق ندارم که زندگی خصوصی کسی رو اینجا بنویسم ولی فقط یک موضوع رو باید روشن کنم و اون اینه که حسین تا وقتی که ما باهم بودیم همیشه به من وفادار بود. کلا حسین خیلی آدم خوبیه و چون ما از هم جدا شدیم دلیل نمی شه که حسین آدم بدی باشه. حسین فوق العاده آدم خوش قلبیه و هیچوقت دروغ نمی گه و این رک و راست بودنشه که همرو شاکی می کنه. همه زندگیشو همه می دونن. حالا همین آدمها که ازش بد می گن اگه یه ذره از زندگی خصوصیشونو همه بدونن کلی بی آبرو می شن.

Sunday, April 09, 2006

Harry's Spring Run-Off 8K


Harry's Spring Run-Off 8K
Video sent by marjanalemi
اينم از ويديوی من که از خط پايان رد می شم. هشت کيلومتر رو تو چهل و پنج دقيقه دويدم که بد نيست.

Thursday, April 06, 2006

دويدن



نمی دونم قبلا راجع به دويدن نوشتم يا نه. الان حوصله ندارم برم بخونم ببينم نوشتم يا نه. من دوباره امسال دارم تمرين می کنم برای نصف ماراتن و يکی از کارايی که می کنم اينه که يک روز در ميون شش کيلومتر می دوم حدودا در نيم ساعت و هر ماه از الان تا اکتبر که ماراتن تورنتو هست در يکی از مسابقه های دوی خيريه شرکت می کنم. اوليش همين شنبه است و امروز بايد می رفتم تی شرت و شمارمو می گرفتم. همين که خانمه کارت شناسايی مو گرفت و شمارمو بهم داد بش گفتم : you gotta be kidding me. I can't run with this. ولی بهم گفت که اين شماره منه و نمی تونه عوضش کنه!
فکر کنم خدا هم با من شوخيش گرفته . حداقل کلی خنديدم. حالا اگه چيزبامزه ای اتفاق افتاد روز شنبه می نويسم.
اينم از من و شماره و تی شرتم.