مرمرو

نوشته‌های مرجان عالمی، عاشق بی‌قرار تورنتو

Tuesday, May 30, 2006

طلاق

یه مثلی هست به زبان فارسی که می گه : زپرشت آید و زن زايد و مهمان غريبی زدر آید.حالا حکايت ديروز ماست. تی تی سی(شرکت واحد تورنتو) اعتصاب کرده بود. خيابون ها هشت برابر معمول شلوغ بود. هوا وحشتناک گرم بود و فکر کنم با رطوبت چهل درجه هم می شد. اين وسط من هم با حسين قرار گذاشته بودم که طلاق ایرانی رو انجام بديم. با هزار بدبختی دو تا شاهد مرد پیدا کردم. (خاک بر سرمون کنن با اين قوانين مزخرف من بيشتر از يک ساله که طلاق کانادايی مو گرفتم ولی اين ايرانی رو هزارتا ادا اصول داره)خلاصه من و آرش رسيديم دم خونه يارو دفتر داره که برق رفت. من و آرش مجبور شديم بيست طبقه رو بريم بالا با پله! اینقدر هم گرم بود که هلاک شديم. خلاصه طبق معمول نيم ساعت واسه حسين صبر کرديم تا پيداش شد. تکين هم اومدکه بشه شاهد دوم.ولی بعدش که يارو شروع کرد خوندن عربی. ما چهار تايی شروع کرديم به خنديدن. حالا نخند کی بخند. آرش هم که صورتشو تو يک حوله قايم کرده بود. خلاصه خيلی عجيب غريب بود. آرش هم هيجان زده بود چون ظاهرا کسی تا حالا ازش نخواسته بود شاهد چيزی بشه و احساس اهميت می کرد. بعد که امضا ها رو کرديم و تموم شد، يارو محضری گفت که تا حالا طلاق به اين خنده داری نديده. آرش هم شاکی شده بود که من مهريه ام رو بخشيدم و هی می گفت بايد مهريه مرجان رو بدی. خدا پدر حسين رو بيامرزه که اذيت نکرد مثل مرد های ديگه و همه چی با خنده تموم شد. آومدم خونهو توی راه صدای سکوت پال سايمون رو گوش کردم. بايد ناراحت می شدم يا خوشحال نمی دونم. هیچ احساسی نداشتم. اوه راستی کياوش يک سری عکس از من گرفته که خيلی باحاله.

Wednesday, May 24, 2006

Whole New Thing

ديشب با بهمن رفتم فيلم Whole new thing رو ديدم. خيلی فيلم قشنگی بود. داستان فيلم در استان نوا اسکوشيای کانادا اتفاق می افته. داستان يک پسر سيزده ساله است که مدرسه نمی ره و تو خونه درس می خونه و پدر مادرش طرفدار سر سخت محيط زيست هستن. رابطه این خانواده سه نفره با هم خيلی با نمکه. و اتفاقهايی که بعدش ميافته هم خيلی جالبه. از دوتا فيلم آخری که من ديده بودم خيلی بهتر بود. Davinci Code رو توی آخر هفته ديدم که واقعا فيلم بی خودی بود. و United 93 رو هم هفته پيش ديدم که اعصاب خورد کن بود.
راستی اين پست اين دوست من رو ببينين راجع به ...( آخه چی بنويسم خودتو بخونين)اين پست رو بعد از يک بحث فلسفی که من و نينجا داشتيم نوشته. من داشتم بهش می گفتم که با پسر های ايرونی دوست نشو. کانادايی ها خيلی بهترن. اونم نگران بود که پسرای کانادايی کثيفن و مثل ايرانی ها از آفتابه استفاده نمی کنن!من کامنت گذاشتم برای اين مطلب که می تونین نظر منو بخونين!
حالا که اینها رو خوندين برين عکساشم ببينين. چند تا عکس از من هم داره.

Tiesto or Depeche Mode

پارتی گرل شدم يکشنبه. بعد از سه سال رفتم کلاب! ساعت دوازده شب تازه رسيديم دم داکز(یک کلاب دم درياچه تورنتو). تا رسيديم دم در يک نفر از در پشتی رامون داد و رفتيم طبقه بالا. راستش نه توی ليست مهمونا بوديم نه هيچی. فکر کنم يارو فکر کرد من و اون دختری که همرام بود تنها هستيم. بهر حال شش ساعت در بهترين قسمت کلاب آقای تيستو را نگاه کردم. راستش من زياد اهل اين جور موزيکا نيستم. شايد هم هستم چون پال ون دايک را خيلی دوست دارم . تيستو هم خوب بود ولی يه چيزی می خوام بگم که می دونم حسابی فحش می خورم ولی اين مهمونی های ايرانی که می ری (آخرين رو من تو همين داکز رفتم سه سال پيش و پشت دستم رو داغ کردم) همش اين موزيکای دامبولی می زارن و همش هم يک ريتم داره. تيستو هم همين بود. تقريبا همه آهنگ هاش یک ريتم داشت و تک و توک هم وکال داشت ولی کلا همش مثل هم بود. شايد هم من اشتباه می کنم و چون به موزيکش عادت ندارم اين طوری فکر می کنم . و شايد هم از اثرات سنگ شدن بوده! نه اينکه بهم بد گذشته باشه کلی هم حال کردم ولی من نمی تونم مثل این ملت شش ساعت بالا پايین بپرم و حال کنم. طراحی نور و هماهنگی با موزيک هم عالی بود. ولی من دوباره نمیرم تا شش صبح تو کلاب بالا پايین بپرم. چيزی که برام جالب بود اینه که تو کلاب این پسرای خوره جيم بلوزشونو در ميارن که مثلا با هيکلشون پز بدن و هيچی بدتر از این نيست که با بدن عرقی از بغلت رد بشن. من با Depeche Mode هزار برابر بيشتر حال کردم.

Thursday, May 18, 2006

Sexy David... Depeche Mode

همين الان از کنسرت Depeche Mode اومدم . عجب شب عجيبی بود. يکی از بهترين شبهای زندگی من بود. دو تا بليط داشتم که تا لحظه آخر کسی پيدا نشد باهام بياد و بليط نسيب تکين شد که الان فکر می کنه من رسما يک تختم کمه! اينقدر که جيق کشيدم و قربون اين ديويد رفتم. واقعا که تو اين سن سال هنوز حسابی سکسيه. بلوزشو که درآورد ملت ديوانه شدن و من ديوانه تر!
I'm taking a ride with my best friend
I hope he never lets me down again
He knows where he's taking me
Taking me where I want to be
I'm taking a ride with my best friend

کلی به ياد دوستای قديميم افتادم. کتايون و گلناز و رديث. وقتی سيزده سالمون بود
مثل ديوونه ها روزی ده دفعه اين آلبوم رو گوش می کرديم. اون موقع شديدا تو کف گروه آها هم بوديم. کتی که رسما عاشق خواننده آها بود. اسم پسره مورتن بود و عکسش به تمام درو ديوار اتاقش بود. يادمه يک پوستر Depeche Mode داشتم که درست بالای تختم بود. عجب روزهای خوشی بود. هيچی جای دوستای قديمی آدم رو نمی گيره.
Reach out and touch faith
Reach out and touch faith
Your own personal Jesus
Someone to hear your prayers
Someone who cares
Your own personal Jesus
Someone to hear your prayers
Someone who's there

Thursday, May 11, 2006

دندون عقل

دندون عقلم درد گرفته چند روزيه امروز رفتم دکتر و گفت که دندون عقلم نيست ! گفت که بهم بگو چی کار کردی اين چند روز. وقتی گفتم که دور روز يک بند دويدم و کلی هیجان داشتم گفت که معمولا اين جور دردها بر اثر فشار زياد به بدن و استرس ايجاد می شن و من ااصلا اون طرف دندون عقل ندارم! خلاصه بايد يه ذره آروم بگيرم ظاهرا. ماه ديگه امتحان دارم و تقريبا هيچی نخوندم. خونه هم به طرز عجيبی بهم ريخته است. تنها کاری که می کنم اينه که لباسامو می شورم. تو یخچال هم فقط تخم مرغ دارم و شير سويا و ماست. مامانم هميشه می گفت اگه هر چی رو که بر می داری بزاری سر جاش هميشه همه چی مرتب می مونه. فعلا عوض تمرکز کردن روی دويدن بايد روی مرتب بودن کار کنم. کلا همه کارای من اينطوريه . در نهايت نامرتبی يه جوری همه کارامو هم در آخرين لحظه انجام می دم .

Sunday, May 07, 2006

آخر هفته پر ماجرا

فکر کنم امروز و ديروز من به اندازه يک نصف ماراتن دويدم. دیروز که مسابقه جستجو در شهر بود که از ساعت يازده تا پنج طول کشيد و واقعا يکی از بهترين تجربه های زندگی من بود. اينقدر هيجان زده بودم که همش بالا پايين می پريدم. زياد رتبه مون خوب نشد ولی خوب اولين بار بود که شرکت می کرديم و هيچ کدوممون هم تو تورنتو بزرگ نشديم ولی نسبتا بد نشديم. امروز هم ده کيلومتر اسپورتينگ لايف رو در پنجاه و سه دقيقه و هجده ثانيه دويدم. کلا احساس خيلی خوبی دارم. يه کمی خسته هستم ولی می ارزه. اوه راستی اون پست قبلی رو من برای اين گذاشتم که داشتم تو ماشین اين آهنگ رو گوش می دادم و باهاش حال کردم و گذاشتمش اينجا. اينقدر اين ملت برای من جالبن که می خوان همه چی رو به هم ربط بدن! بابا من کی هستم که می خوام شبيه خانم رابينسون باشم. من فقط از آهنگ و فيلمش خوشم مياد. کلا زياد سعی نکنين از اين وبلاگ نتيجه گيری کنين.

Friday, May 05, 2006

Mrs. Robinson

And here's to you, Mrs. Robinson
Jesus loves you more than you will know Wo, wo, wo
God bless you please, Mrs. Robinson Heaven holds a place for those who pray Hey, hey, hey...hey, hey, hey