مرمرو

نوشته‌های مرجان عالمی، عاشق بی‌قرار تورنتو

Tuesday, January 29, 2002

يک تربچه نقلی های خوشگلی خريدم که دلم نمياد بخورمشون اينقدر خوشگلن! فردا يه لوبيا پلو درست می کنم و با تربچه نقلی.... جای همه دوستان خالی!
اينجا چند جور تلويزيون کابلی می شه گرفت که ما به علت علاقه شديد حسين به بی بی سی ديجيتالشو گرفتيم ولی این ديجيتاله سريال های اچ بی او رو نشون نمی ده واسه همين هم ما بعضی از اونا که خوبه و جايزه گرفترو اجاره می کنيم و می بينيم که از دو جهت بهتره. اول اينکه وسطش تبليغ نداره و دوم اينکه اول بقيه وقت تلف می کنن همشو می بينن بعد ما اونايی که همه ازش تعريف می کنن یا گلدن گلوب گرفتن رو می بينيم و وقتمون هدر نمی ره! اين سريال جديدی که سری اولشو ديديم Sex and the city است که داستان یه زن حدود سی سی و پنج سالس که یه ستون هفتگی تو يک روزنامه داره به نام Sex and the city و هر قسمت راجع به یه موضوع تحقيق می کنه و می نويسه . مثلا اوليش راجع به اين بود که چرا تو نيويورک ( همون شهری که این خانم توش زندگی می کنه) اين همه زن بین سی تا چهل سال مجرد هست . من که عاشق سريالش شدم اينقدر واقعی و جالب درستش کردن که آدم اصلا ياده تلويزيون ايران نمی افته!
دلم برای خورشيد خانم تنگ شده ! وقتی نمی نويسه آدم تازه می فهمه چقدر بهش عادت کرده!
ديدين اين شير بی چاره هم مرد! نتونستن ببينن من دو روز شير باشم ! خدا بيامرزه مرجان بيچاره رو!
ديگه غلط بکنم کفش پاشنه بلند بخرم. اين چکمه جديدی که خريدم امروز پوشيدم سر کار پدرم درومد. ديگه آخر سر داشتم مجبور می شدم درش بيارم پا برهنه بيام خونه.

Thursday, January 24, 2002

يکی از دوستان قديمی يه سايت محشر درست کرده . تشريف برده و لذت ببريد. در ضمن اين سايت مرتب به روز می شود.

Wednesday, January 23, 2002

بحث جوادی واقعا بالا گرفته و خيلی هم جالبه اما من يه نوع ديگه آدم می شناسم که اسمشون :: جواد مخفی :: است!!! بعله درسته مثل دوربين مخفی و اين جور چيزا !!! اين دسته از آدمها در ظاهر خيلی خوب لباس می پوشن و موزيک خوب گوش می دن سليقشون بد نيست خلاصه ظاهرا آدم با کلاس و آدم حسابی به نظر ميان ولی يهويی مثل ترکا که ترکيشون می زنه بالا اينا هم جوادیشون می زده بالا! فقط کافيه مثلا یکی تو بزرگراه محکم گاز بده از پهلوشون بره تا از يارو جلو نزنن آروم نمی شن به هر قيمتی بايد ازش جلو بزنن. پوز زنيه ديگه! بعد که از يارو جلو زدن يه راهنمای چپ و راستم می زنن که يعنی ما اينيم ! آفرين واقعا ! اين فقط یه نمونش بود نمونه های فراوان داره اين مقوله جواد مخفی که کلی کسايی که خودشونو آدم حسابی می دونن و از جوادی مبرا جزو اين دسته دوم هستن ! خلاصه مواظب باشين کاری نکنين که در دسته بندی جواد مخفی قرار بگيرين که لااقل جوادی اوریجيناله ولی جواد مخفی یه جوری مثل اینه که آدم به زور بخواد خودشو آدم حسابی جا بزنه .
رفتم وب سايت موتلفه قسمت شهدا و زدم رو شهدای بعد از انقلاب یه پيج اومد بالاش نوشته بود: Not found !! فکر می کنم خيلی وب ديزاينر باحالی دارن!
ديشب با حسين رفتيم فيلم In the bed room از اون فيلم هايی بود که اصلا از اسمش نمی شه حدس زد که داستان چيه ولی به معنای واقعی زيبا بود. بالاخره تو يه فيلمی نشون داد که والدين با حاکميت بيش از اندازشون چه بلاهايی ممکنه سر بچه بيارن . ولی نکته جالبه اين سينما رفتن اين بود که اولی که رفتيم تو سينما درست قبل از فيلم یه پير زن بامزه که جلوی من نشسته بود داشت با دخترش که اونم يه پيرزن بود حرف می زد . دختره گفت که هنرپيشه زن اين فيلم گلدن گلوب برده امسال و مامانه گفت که می دونه و بعد دختره گفت که تو از لباسش خوشت اومد ؟ مامانه گفت نه اصلا از لباساشون خوشم نيومد زياده از حد لختی پوشيده بودن! بعد دختره گفت که آره لباس هالی بری را ديدی مامانه هم گفت که منظورت هَلی بریه؟! فسقلی همه اسمه هنر پيشه هارم می دونست !آخر فيلمم گفت که من که نفهميدم منظورش از In the bedroom چی بود؟!! نمی دونم چرا من از پيرزنا خوشم مياد هرچی پيرتر می شن بامزه ترمی شن مخصوصا پير زنای اينجا که همه ماتيک زده و تميزو مرتبن!
يه وب لاگ ديدم که يه پسرمعتاد می نويسه برين بخونين و اگه می تونين کمکش کنين قابل توجه دکترای وب لاگ نويس.

Monday, January 14, 2002

امروز که از سر کار ميومدم خونه دو تا مرد جلوی من راه می رفتن طرف مترو دم در مترو که رسيدن خدافظی کردن و آنچنان از لب همديگرو ماچ کردن که من هاج و واج مونده بودم ايجا گی خيلی زياده ولی تا حالا نديده بودم اينجوری آرتيستی ماچ کنن! اتفاقا خيلی هم ترو تميز و خوشتيپ بودن اصلا هم نازو اطوار نداشتن.
وای يکی هست تو آپارتمان ما یه پسرس حدودا هفده سال يک نازی داره که بياو ببين چشاشم می کشه و يه ماتيک کم رنگ هم ميزنه ولی از همه چی عجيب تر ناز و اطوارشه که اصلا به قيافه پسرونش نمياد!!! خلاصه اينا هم واسه خودشون عالمی دارن!
برف می باره امشب اينجا. اينقدر برف قشنگيه که خدا می دونه. نمی دونم چرا وقتی برف مياد اينقدر من احساس شادی می کنم. راستی از مهمونی بگم که همه چی به خوبی و خوشی تموم شد و جای همه خالی.
ندا خانم منو شرمنده کردن! راستش داستان اين شيره رو يک ماه پيش در پرتيراژ ترين روزنامه تورنتو چاپ کردن و اون روز که رفتم سر کار همه بهم نشونش می دادن. اما معلومه که من شيرم بر منکرش لعنت ولی با تمام شير بودنم حريف حسين نيستم ! خلاصه اينکه نگرانش نباشين!

Friday, January 11, 2002

اين آقای پژمان که من را متهم به کم نوشتن کردن حق دارن ولی باور بفرماييد
بنده به غير از وب لاگ هزارو يک کار ديگه هم دارم. الان هم که می بينی نشستم
و دارم می نويسم واسه فردا دويستا کار دارم .
ولی سعی می کنم بنويسم . راستی مطلب امروز ندا رو بخونين .
خداوند پدرو مادر و جد و آباد آقای دريا بندری را بيامرزد که با اين کتابش آدمو از بلا تکليفی
در مياره. ميری نگاه می کنی کلی غذا که می تونی انتخاب کنی اونجا هست با دستور
دقيق و عالی. می خوام فردا شب دوپيازه ميگو درست کنم با ميرزا قاسمی و زرشک پلو .
چطوره؟ البته سالاد و ماست و خيار هم داريم به علاوه چيپس و ماست و احتمالا لوبيا و ...
برای قبل شام .الان هم بادمجون هارو گذاشتم تو فر کبابی بشن.
خيالم هم راحته چون می دونم از رو اين کتابه چيزی بد در نمياد! ولی اگه منم دوباره پلوم شفته می شه.
نمی دونم اين چه سريه که هرکاری می کنم اين پلو خوب در نمياد.

Wednesday, January 09, 2002

من فردا بيست و پنج سالم ميشه ساعت شش و نيم صبح به وقت واترلو محل تولدم!
می خوام برای امسالم برنامه بريزم
- کاهش وزن سه کيلو تا سه ماه ديگه
- خودداری از خوردن چربی و شکر اضافی
- ورزش کردن به مقدار لازم تا رهايی از استکبار سلوليت در نواحی شکم و پهلو
- منظم نگهداشتن منزل در تمام اوقات نه فقط وقتی مهمون داريم
- شروع به درس خواندن برای CGA
- برنامه منظم برای تقويت نوشتن انگليسی

همينارو اگه بتونم انجام بدم واقعا شاهکار کردم.

راستی روز هفتم ژانويه يا هفدهم دی ماه و سالروز کشف حجاب! تولد حسين بود.
هيچ کس جز من که براش يه کيک کوچولو با يه کتاب خريدم و مامانش اينا که صبح
زنگ زدن کسی بهش تبريک نگفت. البته شنبه ده تا مهمون به مناسبت تولد جفتمون
دعوت کردم! و هنوز نمی دونم چی درست کنم واسه شام. اگه پيشنهادی دارين
ای ميل کنين!

Thursday, January 03, 2002

يه سری به اين نوشته بزنين جالبه مثل اينکه تب بی بی سی منم گرفته.
بالاخره صبرم تموم شد و می خوام فرياد بزنم سر اون کسايی که می گن زندگی در کانادا
بده. من نمی دونم اين عادت ما ايرانيهاست که همه چی رو بد می بينيم يا اصلا فقط بدی
ها رو می بينيم و عادت نداريم که خوبيارو بگيم يا حتی بهش توجه کنيم.من تو اين يک
سال که اومدم اينجا پای صحبت خيلی ها نشستم و از جوان و پير و تازه وارد وکسی که
سی ساله اينجاست همه يه جورايی شاکين! می دونين ايرانی جماعت با هيچی راضی
نميشه حتی اگه ماه به ماه پنج هزار دلار چک بفرستن در خونش باز يه بهانه مياره ناله کنه.
نمی دونم چرا ما نمی خواهيم بفهميم که فقط بهشت خداست که همه چيش عاليه و عيب
نداره تازه همرو هم اونجا راه نمی دن! کلی شرايط داره.
من نمی دونم اين آقايو ن و خانما چرا اگه اينقدر ناراحتن تشريف نمی برن مملکت خودشون.
يه کشوری داره بهشون دکتر دوای مجانی می ده. می تونن واسه درس خوندن وام بگيرن و
با بهره کم پس بدن . اگه کار نکنن دولت بهشون حقوق می ده. با یه درآمد معمولی زير
متوسط همه می تونن خونه بخرن. هرکی هرچی دلش می خواد می پوشه و می گه و
کسی بهش گير نمی ده. کسی حق نداره کودک آزاری و زن آزاری کنه و با يه تلفن ميان پدر
يارو رو در ميارن.کسی مجبور نيست برای خرج زندگی فاحشه بشه. آدمها به خودی خود
خيلی ارزش دارن.کسی را به خاطر يه چک زندان نمی برن ولی اگه کسی رو اذيت کنه
حسابی بايد جواب پس بده.
همه جا وسيله نقليه عمومی هست و هميشه هم سر وقت کار می کنه.و هزاران هزار
مزايای ديگه که تو ايران خوابشم نمی ديديم. البته نمی گم بدی نداره ولی اونقدر نيست
در مقابل خوبياش .
یه مثلی هست می گه خلايق هرچه لايق
انگار بعضی ها لايق اين همه توجه و امکانات نيستن.

Wednesday, January 02, 2002

خيلی وقته چيزی ننوشتم نشد ديگه! از شايان تشکرمی کنم که تو وب لاگش از قرمه
سبزی من تعريف کرده نوش جان! یک سرمايی خوردم که خدا نصيب هيچ کس نکنه.
اين چند روز تعطيلی با اين که مريض بودم به من خيلی خوش گذشت. راستش بابام ما
رو کلی شرمنده کرد و برای کادوی کريسمس و تولد من و حسين که چند روز ديگه است
برامون دی وی دی خريده و ما هم تو اين مدت کلی فيلم ديديم. mask of zoro و Sunshine
و هشت تا اپیزود از سريال The sopranos و Antz را ديديم . سان شاين يکی از زيبا ترين
و با احساس ترين فيلمهايی است که تا حالا ديدم و سوپرانوز هم خيلی باحاله بی صبرانه
منتظرم که بقيشو ببينم.