مرمرو

نوشته‌های مرجان عالمی، عاشق بی‌قرار تورنتو

Monday, September 20, 2004

نامه روزنامه نگاران کانادائي طرفدارآزادي بيان به سفیر ایران در کانادا

گروه روزنامه نگاران کانادائي طرفدارآزادي بيان در نامه اي به محمدعلي موسوي، سفير جمهوري اسلامي در اتاوا، تلاش حکومت اسلامي در زمينه وارد آوردن فشار تازه بر دست اندرکاران وبلاگ نويسي و اينترنتي در ايران را مورد انتقاد قرار داد.بر اساس اين گزارش اين گروه هشدار داد که حکومت اسلامي نه تنها شماري از سايتهاي اطلاع رساني اينترنتي را بسته بلکه دست اندرکاران اين سايتهارا نيز به زندان فرستاده است.اين گروه از حکومت اسلامي ايران خواست بااحترام گذاشتن به حقوق بشر و برداشتن فشار موجود از اينترنت، بابک غفوري آذر از روزنامه حيات نو، شهرام رفيع زاده از روزنامه اعتماد، و حنيف مزروعي نويسنده در روزنامه هاي اصلاح طلب را که به زندان انداخته است آزاد کند.

شکست مرتضوی: دوشنبه همه «امروز» خواهیم بود

جنگ تمام عیاری که مرتضوی با اینترنت شروع کرده، آخرین جنگ او است که اگر آنرا برنده شود، دیگر اثری از آزادی بیان در سرزمین ایران نخواهد ماند. اما خوشبختانه ما می‌ةوانیم به کمک همدیگر به آسانی او را شکست دهیم.
او می‌خواهد صدای وب‌سایت‌های اصلاح‌طلب به گوش کسی در داخل ایران نرسد و اگر از پس این کار برنیاید شکست خورده است. پس بهترین راه کمک به این موضوع پخش کردن خبرهای وب‌سایت‌های امروز و بامداد، به هر شکل ممکن، است. ساده‌ترین راه آن کپی و پیست کردن عین مطالب آنها یا برگزیده‌‌شان در وب‌لاگ خود است که می‌دانم ممکن است برای وب‌لاگ‌نویسان شناخته‌ی شده‌ی ساکن ایران سخت باشد، ولی کسانی که ناشناسند یا در ایران زندگی نمی‌کنند می‌توانند نقش بزرگی بازی کنند.
شبکه‌ی چند ده هزارتایی وب‌لاگ‌های فارسی، در مجموع از تمام روزنامه‌های فارسی زبان، خواننده‌ی بیشتری دارد و اگر از آن برای شکست‌دادن دشمنان آزادی بیان در ایران استفاده نکنیم، فرصتی تاریخی را از دست داده‌ایم.
بنابراین پیش‌نهاد می‌کنم روز دوشنبه‌ی آینده، هر کس که امکانش را دارد، چند خبر را به انتخاب خودش از وب‌سایت‌های امروز و بامداد بردارد وبه همراه لینک‌هایی مشخص به منبع آنها، در وب‌لاگش بگذارد.
من البته یک کار دیگر هم می‌کنم که اگر شما هم دوست داشتید بکنید. کار سمبولیک جالب خواهد بود: اسم وب‌لاگ‌مان را برای یک روز به «امروز» تغییر دهیم.

Thursday, September 02, 2004

سلف کنترل

همه از سلف کنترل نوشتن و از خوانندش لورا برانگان. خورشيد خانم و مريم و نارنج نوشتن از خاطراتشون. خدا می دونه که من از اين آهنگ چقدر خاطره دارم. من خيلی بچه بودم شايد سالهای اول دبستان و نعمان داييم و آرش پسرخاله مامانم هميشه جديد ترين آهنگها رو گوش می کردن. شلوارهای لوله تفنگی می پوشيدن و می رفتن دختر بازی. بعدا ها کلی از خاطراتشونو برام تعريف کردن. داييم ساعتها تو خونه مامان بزرگم تمرین رقص می کرد و واقعا هم خوب می رقصيد. از پله ها که پايين می رفتم صدای آهنگ ها ميومد. چقدر اين آهنگها رو دوست داشتم و ميشستم نعمان رو نگاه می کردم. يه کمی هم ازش رقصيدن ياد گرفته بودم. بعدا نعمان رفت جنگ , خط مقدم. بعدش هم رفت دانمارک و حالا اينقدر از هم دوريم که شايد سالی يک بار هم با هم حرف نزنيم.
آناهيد و آرزو هم دختر خاله های مامانم هم کلی تو خط آهنگهای جديد بودن و من که می رفتم خونشون همه شوهای جديد ويدئو را اونجا می ديدم. اونها از من خيلی بزرگتر بودن و زياد هم منو تحويل نمی گرفتن ولی اونموقع اونها به سلف کنترل گوش می دادن و من شيفته اون آهنگ بودم. هنوز هم که بعضی وفتها از راديو می شنومش ياد روزهای قديم ميافتم. روزهای خوب که همه خانواده دور هم بوديم و هر شب يک خبری بود و همه دورو بر دنيا پراکنده نبودن.