مرمرو

نوشته‌های مرجان عالمی، عاشق بی‌قرار تورنتو

Thursday, October 21, 2004

خبرهای بد

امروز کارامل عينک حسين رو گاز زده بود و داغون کرده بود. بيچاره حسين هيچی نگفت. ولی کلی کار داره که بايد بکنه و بی عينک خيلی سختشه. فکر کنم که دخترمو خيلی لوس کردم. بايد بهش بيشتر سخت بگيرم.
اما خبر بد واقعی اينه که دوست صميمی عزيزم داره از تورنتو می ره ونکوور برای هميشه. مثل بچه ها شدم همش بغض می کنم. با اينکه خيلی گرفتار بودم و نمی تونستم زود به زود ببينمش ولی از اين که ديگه اينجا نيست احساس بدی می کنم. من و نسترن تمام دانشگاه رو روز به روز باهم گزرونديم. کلی پروژه و درس و کار با هم انجام داديم. بيچاره نسترن کلی برای شيطونی های من کاور می کرد. اگه ادامه بدم دوبازه اشکم در مياد.

Tuesday, October 05, 2004

خبر های خوش

کارامل بيجاره رو عمل کردن و تمام رحم و تخمدان هاشو درآوردن. روی دلش به اندازه پنج سانت جای بخيه است ولی انگار نه انگار. اصلا انگار که هيچ اتفاقی نيافتاده. همون قدر شيطون و بلا مونده. وقتی رفتيم از دکتر بياريمش, پرستاره گفت:
She is one excited puppy. فکر کنم اينقدر شيطونی کرده بود پدر همه رو درآورده بود.
بالاخره اين کتابی که نگار بهم داده بود خوندم. بعد از دايی جان ناپلئون و ماشالله خان اين اولين کتابی بود که اينقدر خنديدم که اشکم درآمد. Funny in Farsi: A Memoir of Growing Up Iranian in Americaنوشته فيروزه دوماس است که در سن هفت سالگی به آمريکا رفته و درباره کارای عجيب و Embarrassing خانوادش و مخصوصا پدرش در کاليفرنيا نوشته. ولی طنز عجيبی داره که آدم از خنده روده بر ميشه. من هر چی فکر می کنم که کجاش بيشتر خنده دار بود نمی تونم تصميم بگيرم . تقريبا در حين خواندن تمام فصل های کتاب از خنده ريسه رفتم.
راستی يک کتاب هم حسين به مناسبت پنجمين سالگرد ازدواجمون بهم کادو داد که اسمش بود:
راستش اگه می دونستم که حسين اين کتاب رو خونده و بعد برای من خريده کارش تموم بود ولی فقط از روی Rating و اينکه خيلی دست مردم ديده بود خريده بودش. دليلش هم اينه که داستان راجع به يک پسری است که از نظر اجتماعی کاملا عقب افتاده است ولی از نظر رياضيات و فيزيک کاملا از همسن و سالاش يک سرو گردن بالاتره. و در کمال ناباوری خصوصيات فراوان شبيه به من داره. حالا تصور کنين که شوهرتون برای ساگرد ازدواج بهتون يک کتاب بده که در اون يک آدم عقب مونده کلی خصوصيات شبيه به شما رو داشته باشه! مثل عشق بی نهايت به Minesweeper و بازی کردن اون برای چندين ساعت متوالی. حل کردن مسائل رياضی يا فکر کردن به پازل های رياضی در حال راه رفتن, رانندگی,.... . شمردن کاشی های خيابون. عشق به سگ و کلی چيزای ديگه که من و کريستوفر در اونها به هم شبيه هستيم.