معذرت می خوام که اين مدت چيزی ننوشتم و بمب گوگلی رو هم کمک نکردم. ولی کلی ايميل و پيغام گرفتم و حالا سعی می کنم با فاصله کمتر بنويسم. امروز اين جا برف اومد و کارامل برای اولين بار برف ديد. اينقدر هيجان زده شده بود که همش بالا پايین می پريد. همش بو می کرد ببينه اين چيه که همه جا ريخته و فکر کنم تو دلش هم فکر می کرد که خوردنيه. من دارم برای يک هفته می روم به شهر غمگين و دودآلود لوس آنجلس. شهر اتوبان و ماشين سواری. ولی خوشحالم که دوستامو می بينم. اگر کسی از دوستان داوطلب نگهداری کارامل هست لطفا با من تماس بگيره.
فيلم کينزی رو ديشب با حسين ديديم. عجب آدم پيشرويی بوده حتی نسبت به الان. يک جای فيلم بعد از اينکه جلد دوم تحقيفش در مورد رفتار جنسی زنها در مياد و همه ازش بد می گن از زنش می پرسه که چرا مردم بر خلاف جلد اول که راجع به مردها بوده و کلی فروش کرده بوده از اين تحقيق عصبانی شدن؟ زنش هم جواب می ده که برای اينکه تو توی اين تحقيق گفتی که مادر ها و مادربزرگ ها و خواهر ها و زنها شون بر خلاف چيزی که اونها فکر می کنن مستر بيد می کنن و سکس قبل از ازدواج و خارج از ازدواج دارن وحتی با هم ديگر هم روابط جنسی دارن. راستش توی ايران هيچوقت نه تو مدرسه نه توی خونه هيچکس با من راجع به اين مسايل حرف نزده بود و فکر نکنم بفيه هم سن و سالهای من هم غير ازاين باشن. بعدا که با دختر عموی کانادايیم حرف می زدم فهميدم که مامانش خيلی زود کلی چيزها رو براش توضيح داده بوده . اين همه از فرهنگ عجيب ايرانيه که چيزهايی که تابو می دونه کاملا راجع بهش سکوت می کنه و عواقب وحشتناکش رو هم ناديده می گيره.