مرمرو

نوشته‌های مرجان عالمی، عاشق بی‌قرار تورنتو

Tuesday, December 21, 2004

لوس آنجلس

من سه شنبه آمدم به کاليفرنيا واز اون روز تا ديروز که اومدم به سن فرانسيسکو در لوس انجلس بودم. پيش دوستای قديميم و کسايی که از بچگی باهاشون بودم و اينقدر الان احساس سبکی می کنم که حد نداره. انگار که وقتی با اونها بودم همه چی مثل قديم راحت و بی استرس بود. انگار که هيچ کدوم عوض نشده بوديم و هنوز تو اون دوران قديم که همش خوش می گذشت بوديم. اما ال ای شهر جالبی نيست . پر از ايرونی عجيب غريبه و تمام بچه معروف های تهرون رو هم کات و پيست کردن اونجا. اما سن فرانسيسکو خوشگله با خيابونهای شيب دار و پل های خوشگل. رسيدم تورنتو عکسامو می زارم. دلم برای کارامل خيلی تنگ شده.

Monday, December 13, 2004

کارامل و سنتا


?????? ? ???? Posted by Hello

Thursday, December 09, 2004

تنهايی

حسين رفت و من تنها شدم. ديروزتمام وقتم صرف اين شد که يک جايی پيدا کنم که کارامل رو برای اون مدتی که من نيستم نگه داره. در کمال ناباوری از سی تا تلفنی که زدم فقط دو جا برای کارامل جا داشتن و بقيه پر شده بودن. ظاهرا بيزينس خوبيه. خلاصه يک جا پيدا کردم که يک مزرعه است که با سگ های خودشون نگرش می دارن. فقط بايد می بردمش يک سری واکسن می زد که توی مزرعه مريض نشه. بردمش دامپزشک و اونجا رو هم حسابی بهم ريخت رفت بغل همه صاحب های سگ ها و همرو کلی ليس زد و خودشو لوس کرد. دوتا آمپول هم زد اصلا هم دردش نيومد. بعدش هم باهم اومديم خونه، تلويزيون ديديم و خوابيديم.
راستش زياد هم تنهايی بد نيست البته از صبح تا حالا شيش تا ايميل به هم زديم. ولی خوب عوضش ريموت دست منه.

Monday, December 06, 2004

غیبت من

معذرت می خوام که اين مدت چيزی ننوشتم و بمب گوگلی رو هم کمک نکردم. ولی کلی ايميل و پيغام گرفتم و حالا سعی می کنم با فاصله کمتر بنويسم. امروز اين جا برف اومد و کارامل برای اولين بار برف ديد. اينقدر هيجان زده شده بود که همش بالا پايین می پريد. همش بو می کرد ببينه اين چيه که همه جا ريخته و فکر کنم تو دلش هم فکر می کرد که خوردنيه. من دارم برای يک هفته می روم به شهر غمگين و دودآلود لوس آنجلس. شهر اتوبان و ماشين سواری. ولی خوشحالم که دوستامو می بينم. اگر کسی از دوستان داوطلب نگهداری کارامل هست لطفا با من تماس بگيره.
فيلم کينزی رو ديشب با حسين ديديم. عجب آدم پيشرويی بوده حتی نسبت به الان. يک جای فيلم بعد از اينکه جلد دوم تحقيفش در مورد رفتار جنسی زنها در مياد و همه ازش بد می گن از زنش می پرسه که چرا مردم بر خلاف جلد اول که راجع به مردها بوده و کلی فروش کرده بوده از اين تحقيق عصبانی شدن؟ زنش هم جواب می ده که برای اينکه تو توی اين تحقيق گفتی که مادر ها و مادربزرگ ها و خواهر ها و زنها شون بر خلاف چيزی که اونها فکر می کنن مستر بيد می کنن و سکس قبل از ازدواج و خارج از ازدواج دارن وحتی با هم ديگر هم روابط جنسی دارن. راستش توی ايران هيچوقت نه تو مدرسه نه توی خونه هيچکس با من راجع به اين مسايل حرف نزده بود و فکر نکنم بفيه هم سن و سالهای من هم غير ازاين باشن. بعدا که با دختر عموی کانادايیم حرف می زدم فهميدم که مامانش خيلی زود کلی چيزها رو براش توضيح داده بوده . اين همه از فرهنگ عجيب ايرانيه که چيزهايی که تابو می دونه کاملا راجع بهش سکوت می کنه و عواقب وحشتناکش رو هم ناديده می گيره.