مرمرو

نوشته‌های مرجان عالمی، عاشق بی‌قرار تورنتو

Wednesday, June 26, 2002

خوبی زندگی کردن در تورنتو اينه که فرقی نمی کنه کی بازی رو ببره بهرحال به اندازه کافی از تيم برنده آدم تو اين شهر هست که بريزن تو خيابون و شلوغ کنن. هرکی ببره تورنتو جشن می گيره.

Wednesday, June 19, 2002

اين استار وارز رو بالاخره ديدم. چقدر طولانی، بی مزه و در کل بد بود. بابا قبليش که گفتن اينقدر بد بود خيلی بهتر از اين بود. البته طراحی صحنه و ماشين ها و وسايلی که داشتن عالی بود ولی چه فايده من وسط فيلم حوصلم سر رفته بود. استار وارز لاوی داوی نديده بوديم که ديديم! داماد شدن جدای نديده بوديم که ديديم! من نمی دونم اين سناتور خوشگل چرا مثل بريتنی اسپيرز همش شکمش پيدا بود. يه جوری بود سر صحنه های عاشقانه فيلم که تمام مردم تو سينما قاه قاه می خنديدن!
ديروز ديگه داشت باورم می شد که من تو سئول زندگی می کنم نه تو تورنتو. اين کره ای ها ريخته بودن تو خيابون مثل مور و ملخ. تمام اين چشم تنگ ها که من فکر می کردم چينی هستن ظاهرا کره ای بودن و حدود پنج ساعت بعد بازی همش بوق می زدن و می گفتن کوريا و يه چيزايی به زبون کره ای. حتی پير زن هاشون هم اومده بودن تو خيابون.

Saturday, June 08, 2002

امروز بالاخره رفتم و اين تصديق لعنتی رانندگی رو گرفتم. اين قسمت امتحانش رو که تا چهار سال بعد از گرفتن تصديق معمولی بايد رفت امتحان داد برای اين می گيرن که تصديق مادام العمر به آدم بدن. من يه دفعه رد شده بودم ولی اين دفعه قبول شدم ولی بدترين قسمتش اين مربی رانندگی بود که به معنای واقعی من رو مورد Harassment قرار داد. اين قدر آدم بد اخلاقيه که حد نداره. هی اعتماد به نفس منو پايين می برد تا جايی که ديگه همش اشتباه می کردم. هی می گفت می خوای ياد بگير می خواهی نگير من که چيزی از دست نمی دم خودتی که قبول نمی شی ! من هم از اون آدم هايی هستم که فقط با تشويق کار می کنم و با انتقاد همه چی بهم می ريزه. خدا رو شکر وقتی رفتيم برا ی امتحان اينقدر شلوغ بود که يارو يک ساعت بعد اومد از من امتحان بگيره و من در اين فرصت يه کم به خودم محبت کردم و به خودم اعتماد به نفس دادم. آخرش وقتی قبول شده بودم هی می گفت اينو اشتباه کردی اونو اشتباه کردی. هيچوقت به هيچ کس معرفی اش نمی کنم برا ی تعليم رانندگی.
نمی دونم اين حالت کوچيک ديدن مردم چرا اينقدر در ايرانيها شايع است..اصلا احساس نمی کرد که من بدبخت الان امتحان دارم و نبايد با من اينجوری رفتار کنه. اميدوارم هيچوقت دیگه هيچوقت کارم به ايرانی های اينجا نيافته.

Wednesday, June 05, 2002

راستی ديشب اينسامنيا را ديديم . ای بد نبود.از خونمون تا سينمای پارامونت پياده رفتيم حدود دو ساعت طول کشيد و من تمام فيلم خواب آلو بودم. امروز يک ضرب کار کردم سرکار و نفهميدم که چه جوری ساعت پنج و نيم شد و آمدم خونه. شام سبزی پلو ماهی (با ماهی تن) دو تا اپيزود سکس اند دِ سيتی قوتبال ايرلند آلمان و الان که من پای کامپيوتر هستم چون حسين جلوی تلويزيون داره فوتبال می بينه. اين آقای خيابانی کانادايی ها که تفسير می کنه و دو کارشناس همراهش فوق العاده خوش لباس هستند و يکیشون دروازه بان کانادا است که تقريبا خوشتيپه و اصلا آدم از تفسير هايشان احساس نمی کنه که دلش می خواد يا سرشو بزنه به ديوار يا يه چيزی محکم بزنه به صفحه تلويزيون. با تشکر فراوان از خداوند متعال.
اين سريال سکس اند دِ سيتی چقدر باهاله! سيزن سومش رو از سام و طلايه قرض گرفتيم و شديدا بهش معتاد شدم. بی صبرانه منتظرم اين فوتبال تموم شه که بقيشو ببينم. چقدر حال کردم اين مستر بيگ بی شعور که رفت زن بيست و چهار ساله گرفت حالا داره موس موس می کنه واسه کری . من نتیجه بازی رو می دونم حسين نمی دونه صبر کرده تا دوباره ببينه . چقدر باهاله الان مثلا برگردم بگم يک يک ! خودم هم مطمئن نيستم يه گلش رو خودم ديدم يکشم که تو وب لاگ کاپيتان هادوک خوندم. پس حتما يک يک هستن من نه طرفدار آلمانم نه ايرلند. من طرفدار برزيلم يا ايتاليا يا هر تيمی که بازيکنانش خوشتيپ تر باشن!