مرمرو

نوشته‌های مرجان عالمی، عاشق بی‌قرار تورنتو

Sunday, April 10, 2005

همجنس گرا

هميشه از کلمه همجنس باز متنفر بودم. ياد کفتر بازی ميافتم. راستش اصلا نمی دونم که جريان کفتر بازی چيه که اين قدر در فرهنگ ما بار منفی داره. بهر حال مثل کلمه دختر باز و زن باز و قمار باز و امثال آنها ، همجنس بازی هم انگار يک بار منفی داره. اين مطلب رو بخونين که فرق بين همجنس باز و همجنس گرا رو بدونين. من درست وسط محل خوشحال ها زندگی می کنم و می دونم که چقدر آدمهای باحالی هستند. از سلمونی و بقالی و همسايه گرفته تا صاحب سگ هايی که با کارامل بازی می کنن همه همجنس گرا هستند وخيلی هم آدمهای مهربون و خوبی هستند . موافقم که بعضی وقتها چيزهايی می پوشن و خودشونو يک جوری درست می کنن که ممکن زياد جالب نباشه ولی هر گروه اجتماعی ممکنه که اين کار رو بکنه. کم دختر نديدم که خودشونو اجق وجق درست می کنن يا اين تين ايجر ها که تنبونشون داره از کونشون می افته.

Saturday, April 09, 2005

زکريای رازی

نمی دونم اين تاثير زکريای رازی است يا من کاملا اعتماد به نفسم رو از دست دادم. نمی دونم از کی احساس کردم که بايد آدم محافظه کاری باشم و همينطور هم ادامه دادم. محافظه کاری برای اينکه به کسی ميدون ندی ازت ايراد بگيره و هميشه به قول اين فرنگی ها به سمت مطمئن متمايل باشی. نتيجش اين می شه که آدم بی مزه و لوسی می شی. و برای هيچ کس جالب نيستی. و حتی به جايی می رسی که ديگه کسی هم برای تو جالب نيست. چون همه با مقياس محافظه کاری تو خطرناک به حساب ميان. همه چی عادی می شه و هيجانشو از دست می ده . هر چی سعی می کنی به يک مسئله هيجان انگيز فکر کنی يک جوری ذهنت به زور اونو دور می کنه که نکنه يک وقت ازش چيزی غير محافظه کارانه ای دربياد. خدا می دنه من چطور اينقدر عوض شدم. اگه من هميشه اينطوری بودم شايد بهترين دختر برای مامانم بودم . واقعا که حس وقت شناسی ام هم کلا ازکار افتاده. شايد تو اين چند ماه بهتر باشه وبلاگ ننويسم. اینم از کانزرواتيو بودنمه.