مرمرو

نوشته‌های مرجان عالمی، عاشق بی‌قرار تورنتو

Wednesday, August 21, 2002

فيلم Signs رو ديديم بد نبود ولی من خيلی بيشتر از اين انتظار داشتم. يعنی اگه می دونستم اينجوريه اصلا نمی رفتم. نمی دونم اينها کی می خوان بفهمن که ديگه مردم از آدم فضايی ها نمی ترسن. اونقدری که من سر فيلم Sixth sense ترسيدم سر هيچ فيلم ديگه نترسيدم. هنوز هم فکر می کنم ترسناک ترين فيلمها در مورد مرگ و روح و جن ساخته شدن يا در مورد آدمهای خطرناک مثل هنيبال يا Cape Fear .
خدا رو شکر بالاخره برگشتيم به سر خونه و زندگی خودمون. از وقتی دوباره برگشتم تورنتو قدر زندگی اينجا رو صد برابر می دونم. مردم آروم و مودب, همه جا تر تميز , کسی با آدم دعوا نداره و از همه مهمتر کسی حق نداره تو محيط سر بسته سيگار بکشه يعنی در کل اينجا انسان بودن آدم بيشتر قابل احترامه.

Sunday, August 04, 2002

چقدر تو اين شهر غريبم. بعد از دوسال که برگشتم انگار ديگه اين همون شهر سابق نيست که دوسش داشتم و نمي خواستم برم تورنتو . شايد هم شهرو دوست نداشتم آدماشو دوست داشتم. حالا همه اون آدما خارج رفتن هيچکس ايران نيست ومن تنهام تو اين شهر. همه جا پر از دود همه سيگار می کشن اصلا فرديت آدمها مهم نيست همه مريضن انگار جون آدما اينجا ارزش نداره. دارم روزا رو زامو می شمرم که برگردم.